خشم من... فیک جونگکوک
پارت:9
"ویو جونگکوک"
از خواب پرید و دید هوا هنوز تاریکه
بلند شد و از اتاقش اومد بیرون و متوجه شد در بالکن بازه رفت سمتش و دید ات وایساده و داره به بیرون نگاه میکنه
اروم رفت سمتش و از پشت بغلش کرد
-هیننن
اروم باش منم
-ولم کنید میخام برم داخل
یکم اینجوری بمون
-میگم ولم کنید میخام برم یکی میاد میبینه اشتباه فکر میکنه
جونگکوک حرفی نزد و فقط بیشتر بغلش کرد
عجیب عاشق این دختر بود
برای خودش هم تعجب داشت که چرا و چطور میتونه اینقدر عاشق یکی باشه
درصورتی که هر روز داره پسش میزنه
با صدای ات از فکر اومد بیرون
-اوففف ولم کن
و کوک رو هول داد و برگشت سمتش
-نمیشنوین چی میگم من اینجا فقط یک خدمتکارم نه چیزی بیشتر
جونگکوک که انگار اصلا صدای اون رو نمیشنید فقط به لب هاش خیره بود
چند قدم نزدیک تر شد و صورتش رو قاب کرد و بوسیدش
ات چند لحظه اول توی شوک بود و تکون نمیخورد ولی وقتی متوجه لبای نرمه
جئون روی لباش شد دستاش رو روی سینه هاش گذاشت و از خودش دورش کرد
رفت سمتش تا برای بار دوم بهش سیلی بزنه ولی جئون دستش رو گرفت و گفت
+ چیکار کردم مگه دختر نمیبینی عاشقتم
+نمیبینی دوست دارم
+میخای برات چیکار کنم
ات اروم گفت:
-فقط ازم دور باشید نمیخام اتفاقی براتون بیوفته
اتفاقی برای من نمیوفته نگران من نباش
-ولی من..
+ولی تو چی؟میخای انتقام بگیری!؟خب بگیر!کسی جلوت رو نگرفته
به چشماش نگاه کردم درحالی که از عصبانیت فکش میلرزید و چشمام پر اشک شده بود گفتم:
-من میترسم
-میترسم به کسی که نمیخام اسیب بزنم
-میترسم اتفاقی برای شما بیوقته و مقصرش من باشم
کم کم اشکاش شروع به باریدن کرد و با هق هق ادامه میداد
-برای این نقشه ها شما فقط...یک مهره اضافه هستین
کمی مکث کرد و ادامه داد
-و من نمیخام شمارو بیرون کنم
جئون رفت سمتش و گفت:
+ من روبه روی تو نیستم ات من کنارتم...ادامه دارد
(کسی هم هست که منتظر این فیک باشه یا بی دلیل دارم میزارمش؟)
"ویو جونگکوک"
از خواب پرید و دید هوا هنوز تاریکه
بلند شد و از اتاقش اومد بیرون و متوجه شد در بالکن بازه رفت سمتش و دید ات وایساده و داره به بیرون نگاه میکنه
اروم رفت سمتش و از پشت بغلش کرد
-هیننن
اروم باش منم
-ولم کنید میخام برم داخل
یکم اینجوری بمون
-میگم ولم کنید میخام برم یکی میاد میبینه اشتباه فکر میکنه
جونگکوک حرفی نزد و فقط بیشتر بغلش کرد
عجیب عاشق این دختر بود
برای خودش هم تعجب داشت که چرا و چطور میتونه اینقدر عاشق یکی باشه
درصورتی که هر روز داره پسش میزنه
با صدای ات از فکر اومد بیرون
-اوففف ولم کن
و کوک رو هول داد و برگشت سمتش
-نمیشنوین چی میگم من اینجا فقط یک خدمتکارم نه چیزی بیشتر
جونگکوک که انگار اصلا صدای اون رو نمیشنید فقط به لب هاش خیره بود
چند قدم نزدیک تر شد و صورتش رو قاب کرد و بوسیدش
ات چند لحظه اول توی شوک بود و تکون نمیخورد ولی وقتی متوجه لبای نرمه
جئون روی لباش شد دستاش رو روی سینه هاش گذاشت و از خودش دورش کرد
رفت سمتش تا برای بار دوم بهش سیلی بزنه ولی جئون دستش رو گرفت و گفت
+ چیکار کردم مگه دختر نمیبینی عاشقتم
+نمیبینی دوست دارم
+میخای برات چیکار کنم
ات اروم گفت:
-فقط ازم دور باشید نمیخام اتفاقی براتون بیوفته
اتفاقی برای من نمیوفته نگران من نباش
-ولی من..
+ولی تو چی؟میخای انتقام بگیری!؟خب بگیر!کسی جلوت رو نگرفته
به چشماش نگاه کردم درحالی که از عصبانیت فکش میلرزید و چشمام پر اشک شده بود گفتم:
-من میترسم
-میترسم به کسی که نمیخام اسیب بزنم
-میترسم اتفاقی برای شما بیوقته و مقصرش من باشم
کم کم اشکاش شروع به باریدن کرد و با هق هق ادامه میداد
-برای این نقشه ها شما فقط...یک مهره اضافه هستین
کمی مکث کرد و ادامه داد
-و من نمیخام شمارو بیرون کنم
جئون رفت سمتش و گفت:
+ من روبه روی تو نیستم ات من کنارتم...ادامه دارد
(کسی هم هست که منتظر این فیک باشه یا بی دلیل دارم میزارمش؟)
۲۷.۰k
۲۳ آبان ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.