Psychological cannibals🧛🏻♀🍷
Psychological cannibals🧛🏻♀🍷
ا/ت: دیگه همه چی توی خونه رسما ته کشیده شده بود باید برم ی چیزایی بخرم
بچه هاااا همتون بیاید
خوبگوشکنید دارم میرم توی شهر اصلا اصلا اصلا درو باز نکنید هرکی در زد اگه من دیر هم اومدم درو بازنکنید
فهمیدید؟؟
جیمین: اره اره چشم
خوبه
از خونه رفتم بیرون وارد شهر شدم به دلم بد افتاده بود رفتم توی بازار همهچی خریدم راستش چشممخورد به چنتا وسایل مجسمه خرسی که داشت ویالون میزد ی موتور خفن ک ی خوناشام سوارش بود خوناشامی ک داشت باله میرقصید آخری دوتا خوناشام بودن یدونه روی زمین بود و کمر اون یکی رو گرفته و بلندش کرده بود اون هم با تکیه ب کمرش خودش رو آویزون کرده بود چشمام برق زد از خوشگلیش چیزا دیگه هم بود ولی اینا خیلیجذاب بودن همشون رو برداشتم پرواز کردم سمتخونه ولی هوا بارونی شده بارون خیلی دوس داشتم ولی نمیتونستم توی اون هوا پرواز کنم برایهمین پیاده رفتم راهش زیاد بود برای همین خیلی طول کشید چهارساعت توی راه بودم وقتی رسیدم با چیزی ک دیدم تنم لرزید
کوکی: از وقتی ا/ت رفت خیلی میگذره ساعت چهار بودرفت الان ده شبه استرس افتاد توی جونم فقط من نبودم هممون همین بودیم نازنین میگفت چون بارونیه پیاده میاد ولی بازم استرس داشت دره خونه ب صدا دراومد جیمین با ذوق پاشد ولی نازنین جلوش رو گرفت
نازنین:نه ا/ت گفت درو باز نکنید اصلا ممکنه ا/ت نباشه
کوکی: ی دفعه شیشه خونه شکسته شد ک جیغ هر سه تامون رفت بالا
لوسیفر: به به میدونستم انسان توی این منطقه هست
نیکلاس(نیکولاس): داداش من اون خوشگل لب قلوه ای رو میخوام
نازنین: زر نزنید اینجا چیکارمیکنید اصلا با چهحقیاومدید اینجا مگه مارو ترک نکردید پسگمشید دستشون روگرفتم ک لوسیفر خوابوند تویگوشم
لوسیفر: دختره هرزه( با عرض پوزش از خواهر گلم🤭💛) بگو ببینم کدوم رو دوس داری ها با کدومشون بودی
جیمین: خفه شو مردک دراز واسه اولین عصبی شدم رفتم جلو با مشت زدم توی صورتش ک خورد زمین تو با چه حقی بهش فوش دادیچیکارشی
لوسیفر: اوه اوه آقای عاشق پیدا شد
پارت هفده🍷🧛🏻♀
ا/ت: دیگه همه چی توی خونه رسما ته کشیده شده بود باید برم ی چیزایی بخرم
بچه هاااا همتون بیاید
خوبگوشکنید دارم میرم توی شهر اصلا اصلا اصلا درو باز نکنید هرکی در زد اگه من دیر هم اومدم درو بازنکنید
فهمیدید؟؟
جیمین: اره اره چشم
خوبه
از خونه رفتم بیرون وارد شهر شدم به دلم بد افتاده بود رفتم توی بازار همهچی خریدم راستش چشممخورد به چنتا وسایل مجسمه خرسی که داشت ویالون میزد ی موتور خفن ک ی خوناشام سوارش بود خوناشامی ک داشت باله میرقصید آخری دوتا خوناشام بودن یدونه روی زمین بود و کمر اون یکی رو گرفته و بلندش کرده بود اون هم با تکیه ب کمرش خودش رو آویزون کرده بود چشمام برق زد از خوشگلیش چیزا دیگه هم بود ولی اینا خیلیجذاب بودن همشون رو برداشتم پرواز کردم سمتخونه ولی هوا بارونی شده بارون خیلی دوس داشتم ولی نمیتونستم توی اون هوا پرواز کنم برایهمین پیاده رفتم راهش زیاد بود برای همین خیلی طول کشید چهارساعت توی راه بودم وقتی رسیدم با چیزی ک دیدم تنم لرزید
کوکی: از وقتی ا/ت رفت خیلی میگذره ساعت چهار بودرفت الان ده شبه استرس افتاد توی جونم فقط من نبودم هممون همین بودیم نازنین میگفت چون بارونیه پیاده میاد ولی بازم استرس داشت دره خونه ب صدا دراومد جیمین با ذوق پاشد ولی نازنین جلوش رو گرفت
نازنین:نه ا/ت گفت درو باز نکنید اصلا ممکنه ا/ت نباشه
کوکی: ی دفعه شیشه خونه شکسته شد ک جیغ هر سه تامون رفت بالا
لوسیفر: به به میدونستم انسان توی این منطقه هست
نیکلاس(نیکولاس): داداش من اون خوشگل لب قلوه ای رو میخوام
نازنین: زر نزنید اینجا چیکارمیکنید اصلا با چهحقیاومدید اینجا مگه مارو ترک نکردید پسگمشید دستشون روگرفتم ک لوسیفر خوابوند تویگوشم
لوسیفر: دختره هرزه( با عرض پوزش از خواهر گلم🤭💛) بگو ببینم کدوم رو دوس داری ها با کدومشون بودی
جیمین: خفه شو مردک دراز واسه اولین عصبی شدم رفتم جلو با مشت زدم توی صورتش ک خورد زمین تو با چه حقی بهش فوش دادیچیکارشی
لوسیفر: اوه اوه آقای عاشق پیدا شد
پارت هفده🍷🧛🏻♀
۱۲.۶k
۲۱ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.