fake

راوی
تقریبا ساعت نه اینطورا شده بود که ا/ت و سوجون غذا هاشون تموم شد از هم خداحافظی کردن و به سمت خونه هاشون حرکت کردن
...........
ویو چریونگ
از وقتی که به ا/ت زنگ زدم انگار حال کوم خیلی خیلی بد شده دیگه هیچ حرفی نزد و رفت تو خودش باید برم باهاش صحبت کنم رفتم دم دره اتاقش و در زدم جوابی نشنیدم ولی در‌‌‌ و باز کردم
چریونگ:داداشی
کوک:وقتی جواب نمیدم یعنی نمیخوام کسی رو ببینم
چریونگ:خوب گوش بده چی میگم بعد از اتاق پرتم کن بیرون
کوک:بگو ببینم
چریونگ: چته چرا از وقتی که با ا/تصحبت کردم قهر کردی
کوک:ندیدی یکی دیگرو جایگزین من کرده
چریونگ:چرا ولی
راوی
چریونگ درحال حرف زدن بود که گوشیش زنگ میخوره
چریونگ:ا/تس
کوک:جواب بده بزار رو بلندگو
چریونگ:شما نمیگفتیم همینکار میکردم
ا/ت:سلام
چریونگ:سلام خوبی
ا/ت:بد نیستم تو خوبی
چریونگ:آره چیشده
ا/ت:میدونم کی پیشته
چریونگ:کسی پیشم نیست
ا/ت:سلام پسر عمو
چریونگ:ا/ت اگه فکر میکنی کوک اینجاس سخت در اشتباهی
ا/ت:کوک اگه جوابمو ندی دیگه هیچوقت تکرا میکنم هیچوقت منو نمیبینی ببینیم قرار نیست بهت محل بزارم
چریونگ:تو به چه حقی داداشه منو تهد...
کوک:سلام