میراث ابدی 💜پــارت²³💜

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
ــ وایییییی. باشه برو بیرون آماده شم زود بیام.
مامان رفت بیرون زود حاضر شدم.
"قصر- کاخ مرکزی(کاخ پادشاه)"
او چقدر شبیه هم هستن بابا و پادشاه. احترام گذاشتم........
ــ ببخشید عالیجناب که زودتر برای ادای احترام خدمتتون نرسیدم.
لبخند ملایمی کرد..........
ملکه: واقعا خیلی شبیه مادرتی.
مامان: لطف دارید.
پادشاه: ملکه درست میگن.
بابا: جناب ولیعهد کجا هستن؟
ملکه: با تهیونگ هستن. الان میان.
با برادرم چیکا داره؟.........
+ ولیعهد و جناب تهیونگ تشریف آوردن.
در باز شد. سرمو خم کردم تا به ولیعهد احترام بزارم که با دیدن جین زود سرمو بلند کردم. همه از کارم تعجب کردن. ولی داداش نه........
جین: چیه؟؟
ــ تو ولیعهدی؟
نگاه مغرورانه ای کرد........
جین: بله.
حالا وقتشه انتقاممو بگیرم.......
ــ بیچاره مردم شیلا که ولیعهدشون تویی. بیچاره ها نمیدونن که پادشاه آیندشون ولگرد و دختربازه.
جین: چی میگی واس خودت.
ــ واقعیتو.
داداشم خندید........
بابا: چیشده؟ تهو تو برا چی میخندی؟!
پادشاه: ولیعهد. مانیا راس میگه؟
جین: نه عالیجناب این میخواد ازم انتقام بگیره.
مامان: چی؟!!!!!!!!
داداش: راس میگه اینا از روزی که همو دیدن در حال جنگ هستن و هنوز آتش بس اعلام نکردن.
ملکه هم خندید. عه داداش چرا طرف اونو گرفت؟! باههاش قهر میکنم........
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره 💜
#میراث_ابدی #bts