bad girl p: 71
کوک: راستی ساعت چنده؟
نگاهی به ساعت گوشیم کردم
هانا: شت ساعت7:30
کوک: واقعا؟
هانا: ارع، پاشو
کوک: واسه چی؟
هانا: بیشعور پاشو لباس بپوشیم بریم وگرنه جرمون میدن
کوک: راس میگی
پاشدیم لباس پوشیدیم نگاهی به ساعتم انداختم 8:30بود
پرش زمانی بعد شام
سوهیون بغلم بود داشتیم باهاش بازی میکردیم که گوشی سوجون زنگ خورد
سوجون: فردا؟ مگه قرار نبود هفته اینده
ـــ:......
سوجون: یعنی چی نمیشه اونو با خودمون ببریم
ـــ:........
سوجون: فقط قط کن
بدجور عصبانی شده بود
سوآ: کی بود؟
سوجون: کانگ مین(دست راستش) میگه فردا صبح باید بریم و سوهیون هم نمیتونیم ببریم
سوآ: یعنی چی؟ مگه نگفت میتونیم ببریمش 1ماه نیستیم
سوجون: سوهیون رو میزاریم پیش مامانم اینا
هانا: کجا میخواید برید؟
سوآ: اون سفرکاری بود قرار بود هفته اینده بریم حالا گفته امشب باید بریم سوهیونم نمیشه ببریم
هانا: سوهیون پیش ما میمونه
کوک: ارع
سوجون: نمیشه میزاریمش پیش مامانم اینا
پرش زمانی صبح
از خواب پاشدم دیدم سوهیون نیس حتما پایین دارن با کوک بازی میکنن رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم موهامو خشک کردم رفتم پایین دیدم بله دارن بازی میکنن
رفتم پیششون
سوهیون: عه خاله اومدی؟
هانا: اوهوم، بوسش کردم
کوک: من چی؟
هانا: تو چی؟
کوک: منم بوس میخوام
هانا: سوهیون چیکار کنم؟
سوهیون: خاله بوسس نتن(بوسش نکن، خندع)
هانا: باشه عشقم
کوک: عشقت؟ 😳
هانا: ارع
کوک: باشه پس خودم دس بکار میشم
هانا: دسبکار چ........(کوک نزاش حرفشو بزنه بوسیدش)
هانا: بازم نزاشتی حرمو کامل بزنم مردک بانی (رف اشپزخونه)
سوهیون: مدک بانی؟
کوک: ارع خاله هانات ازبس دوسم داره اسممو گذاشته مردک بانی(لپ سوهیونو کشید)
سوهیون: پش منم میدم مدک بانی(میگم)
کوک: نمیشه فقط خاله هانات باید بهم بگه
سوهیون: خیلی خالمو دوس دالی
کوک: خدا توی 2ساله چطور اینا رو میدونی، سوهیون قلقلک داد
سوهیون: ایییی عمو نتون(🤣)
صداشون تو کل خونه پیچیده بود
هانا: چتون شده؟
سوهیون: ایی خاله تمت(کمک)(🤣)
هانا: یااا کوک بچمو ول کن کشتیش
رفتم سوهیون رو بغل کردم اووردم اینور
کوک: میدونی چی میگه فسقلی
هانا: چی میگه
کوک: میگه خیلی خالمو دوس داری اخه بچه با2سال سن اینارو از کجا یاد گرفتی
هانا: باهوشیش به من رفته
اجوما: هانا، کوک غذا حاضره
کوک: بیا بریم غذا بخوریم، سوهیونوداز دستم گرف نشستیم سرمیز سوهیون وسطمون نشسته بود
که....
بچه ها ازونجایی که امتحانات نوبت دوم شروع شده فک نکنم بتونم زیاد فعالیت کنم
نگاهی به ساعت گوشیم کردم
هانا: شت ساعت7:30
کوک: واقعا؟
هانا: ارع، پاشو
کوک: واسه چی؟
هانا: بیشعور پاشو لباس بپوشیم بریم وگرنه جرمون میدن
کوک: راس میگی
پاشدیم لباس پوشیدیم نگاهی به ساعتم انداختم 8:30بود
پرش زمانی بعد شام
سوهیون بغلم بود داشتیم باهاش بازی میکردیم که گوشی سوجون زنگ خورد
سوجون: فردا؟ مگه قرار نبود هفته اینده
ـــ:......
سوجون: یعنی چی نمیشه اونو با خودمون ببریم
ـــ:........
سوجون: فقط قط کن
بدجور عصبانی شده بود
سوآ: کی بود؟
سوجون: کانگ مین(دست راستش) میگه فردا صبح باید بریم و سوهیون هم نمیتونیم ببریم
سوآ: یعنی چی؟ مگه نگفت میتونیم ببریمش 1ماه نیستیم
سوجون: سوهیون رو میزاریم پیش مامانم اینا
هانا: کجا میخواید برید؟
سوآ: اون سفرکاری بود قرار بود هفته اینده بریم حالا گفته امشب باید بریم سوهیونم نمیشه ببریم
هانا: سوهیون پیش ما میمونه
کوک: ارع
سوجون: نمیشه میزاریمش پیش مامانم اینا
پرش زمانی صبح
از خواب پاشدم دیدم سوهیون نیس حتما پایین دارن با کوک بازی میکنن رفتم دوش گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم موهامو خشک کردم رفتم پایین دیدم بله دارن بازی میکنن
رفتم پیششون
سوهیون: عه خاله اومدی؟
هانا: اوهوم، بوسش کردم
کوک: من چی؟
هانا: تو چی؟
کوک: منم بوس میخوام
هانا: سوهیون چیکار کنم؟
سوهیون: خاله بوسس نتن(بوسش نکن، خندع)
هانا: باشه عشقم
کوک: عشقت؟ 😳
هانا: ارع
کوک: باشه پس خودم دس بکار میشم
هانا: دسبکار چ........(کوک نزاش حرفشو بزنه بوسیدش)
هانا: بازم نزاشتی حرمو کامل بزنم مردک بانی (رف اشپزخونه)
سوهیون: مدک بانی؟
کوک: ارع خاله هانات ازبس دوسم داره اسممو گذاشته مردک بانی(لپ سوهیونو کشید)
سوهیون: پش منم میدم مدک بانی(میگم)
کوک: نمیشه فقط خاله هانات باید بهم بگه
سوهیون: خیلی خالمو دوس دالی
کوک: خدا توی 2ساله چطور اینا رو میدونی، سوهیون قلقلک داد
سوهیون: ایییی عمو نتون(🤣)
صداشون تو کل خونه پیچیده بود
هانا: چتون شده؟
سوهیون: ایی خاله تمت(کمک)(🤣)
هانا: یااا کوک بچمو ول کن کشتیش
رفتم سوهیون رو بغل کردم اووردم اینور
کوک: میدونی چی میگه فسقلی
هانا: چی میگه
کوک: میگه خیلی خالمو دوس داری اخه بچه با2سال سن اینارو از کجا یاد گرفتی
هانا: باهوشیش به من رفته
اجوما: هانا، کوک غذا حاضره
کوک: بیا بریم غذا بخوریم، سوهیونوداز دستم گرف نشستیم سرمیز سوهیون وسطمون نشسته بود
که....
بچه ها ازونجایی که امتحانات نوبت دوم شروع شده فک نکنم بتونم زیاد فعالیت کنم
۱۱.۱k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.