عشق کیوت پارت۴
(از زبان ناشناس)
بزور و بدبختی حاضر شدم بلندش کنم و ببرمش توی اتاق
البته اون جا یه کارایی باهاش دارم
دست بردم بسمتش و بغلش کردم
چه حس خوبی داشتم چرا یه جوری بود
اولین باری بود که یه دختر رو لمس کردم البته از این دختره خوشم نمیومد
نونا:هی...منو بزار زمین به کمک توی خر نیاز ندارم
من:من که فعلا میبینم داری البته منم هیچ خوشم ازت نمیاد و برای این میبرمت که بیشتر مجازات شی
نونا:سریع ببر هر کاری میخوای بکن فقط سریع ببرم
من:باشه باشه خنگول
سریع از اون محل که آدمارو شکنجه میکردم اومدم بیرون
سریع راهمو به سمت اتاق خم کردم
وارد اتاق شدمو خنگولو روی تخت گزاشتم دستامو که بلند کردم دیدم ای وای پرو روی دستام خون شده بود
من:اَه چندش همش تقصیر توعه
نونا:به من چه میخواستی بلند نکنه
من:هر چند از انسان بود خوشم نمیاد ولی خیلی داره ازت خون میاد میرم پانسمان بیارم که پاهاتو ببنم جوری که خونش بند بیاد
رفتم برای اون دختره نمیدونم چیچیی ........ آها.....نونا پانسمان بیارم
رفتم وارد آشپز خونه شدم و توی یکی از کابینت مخفی هام جعبه کمک های اولیه رو در آوردم و پانسمان و در آوردم و جعبه رو بستم و گزاشتم سر جاش
رفتم سمت اتاق نونا دراز کشیده بود و پای چپشو
از بدنش دور کرده بود
من:بیا اینم پانسمان
نونا:نمیخوام تو پانسمان کنی بده به خودم
من:ببخشید اسکل خانم چطور میخوای پانسمان کنی؟
نونا:خب...یه..جور..ی میک.....نم
من:اول اینکه ناز نکن فکر نکن از کار هایی که میخوام بات بکنم بگذرم دوم اینکه خانم خنگول نمیتونی پس خودم میکنم
رفتم و یکم شلوارشو تا زانوش اوردم بالا اوههاااااا چقدر کبود شده بود و خیلی ازش خون
اومده بود
پانسمان و دور پاهاش پیچیدم و شلوارشو از زانوش آوردم پایین
نونا:دستت درد بکنه
من:هر هر هر خیلی خنده داشت:/
نونا:چقدر سردی..... خیلی سرد رفتا میکنی
من:اتفاقا سرد نیستم با کسی که خیلی بدرد نخوره اینطوری رفتار میکنم
نونا چشماش گرد شده بود و با لحن خاصی گفت:من نیازی به تو ندارم
من:منم به تو نیازی ندارم خنگول خانم
نونا:بسه دیگه چقدر به من میگی خنگول خانم
من:آخه لقب دیگه ای برات پیدا نمیکنم
نونا:اممم خوب منم به تو میگم آقای یخ
من:هرچی میخوای بگو من دیگه حوصلتو ندارم در ظمن دوتا فکر و از سرت دور کن
1_دیگه تا ابد اینجا میمونی پس فکر فرار کردن و از سرت دور کن
2_ هیچ وقت ماسکمو بر نمیداری چون
نمیخوام بفهمی کیم وگرنه مجازاتت دو برابرمیشه
نونا:باشه(در فکرش:خیالت تخت هردو کارو انجام میدم)
من:آفرین حالا من میرم بخوابم
نونا:باشه برو بخواب
رفتم توی اون یکی اتاق و درو بستم و توی تخت خواب خوابیدم پتو رو هم کامل زدم روم امیدوارم اون فضول نیاد فضولی کنه.........
(از زبان نونا)
منتظر وایستاده بودم ببینم کی میخوابه تا قیافه الاغشو ببینم
(30 دقیقه بعد)
فکر کنم خوابید حالا وقته که وارد عمل بشم
آروم از سر تخت اومدم پایین و لنگان لنگاه به اون یکی اتاق رفتم رفتم نزدیک تخت......
بزور و بدبختی حاضر شدم بلندش کنم و ببرمش توی اتاق
البته اون جا یه کارایی باهاش دارم
دست بردم بسمتش و بغلش کردم
چه حس خوبی داشتم چرا یه جوری بود
اولین باری بود که یه دختر رو لمس کردم البته از این دختره خوشم نمیومد
نونا:هی...منو بزار زمین به کمک توی خر نیاز ندارم
من:من که فعلا میبینم داری البته منم هیچ خوشم ازت نمیاد و برای این میبرمت که بیشتر مجازات شی
نونا:سریع ببر هر کاری میخوای بکن فقط سریع ببرم
من:باشه باشه خنگول
سریع از اون محل که آدمارو شکنجه میکردم اومدم بیرون
سریع راهمو به سمت اتاق خم کردم
وارد اتاق شدمو خنگولو روی تخت گزاشتم دستامو که بلند کردم دیدم ای وای پرو روی دستام خون شده بود
من:اَه چندش همش تقصیر توعه
نونا:به من چه میخواستی بلند نکنه
من:هر چند از انسان بود خوشم نمیاد ولی خیلی داره ازت خون میاد میرم پانسمان بیارم که پاهاتو ببنم جوری که خونش بند بیاد
رفتم برای اون دختره نمیدونم چیچیی ........ آها.....نونا پانسمان بیارم
رفتم وارد آشپز خونه شدم و توی یکی از کابینت مخفی هام جعبه کمک های اولیه رو در آوردم و پانسمان و در آوردم و جعبه رو بستم و گزاشتم سر جاش
رفتم سمت اتاق نونا دراز کشیده بود و پای چپشو
از بدنش دور کرده بود
من:بیا اینم پانسمان
نونا:نمیخوام تو پانسمان کنی بده به خودم
من:ببخشید اسکل خانم چطور میخوای پانسمان کنی؟
نونا:خب...یه..جور..ی میک.....نم
من:اول اینکه ناز نکن فکر نکن از کار هایی که میخوام بات بکنم بگذرم دوم اینکه خانم خنگول نمیتونی پس خودم میکنم
رفتم و یکم شلوارشو تا زانوش اوردم بالا اوههاااااا چقدر کبود شده بود و خیلی ازش خون
اومده بود
پانسمان و دور پاهاش پیچیدم و شلوارشو از زانوش آوردم پایین
نونا:دستت درد بکنه
من:هر هر هر خیلی خنده داشت:/
نونا:چقدر سردی..... خیلی سرد رفتا میکنی
من:اتفاقا سرد نیستم با کسی که خیلی بدرد نخوره اینطوری رفتار میکنم
نونا چشماش گرد شده بود و با لحن خاصی گفت:من نیازی به تو ندارم
من:منم به تو نیازی ندارم خنگول خانم
نونا:بسه دیگه چقدر به من میگی خنگول خانم
من:آخه لقب دیگه ای برات پیدا نمیکنم
نونا:اممم خوب منم به تو میگم آقای یخ
من:هرچی میخوای بگو من دیگه حوصلتو ندارم در ظمن دوتا فکر و از سرت دور کن
1_دیگه تا ابد اینجا میمونی پس فکر فرار کردن و از سرت دور کن
2_ هیچ وقت ماسکمو بر نمیداری چون
نمیخوام بفهمی کیم وگرنه مجازاتت دو برابرمیشه
نونا:باشه(در فکرش:خیالت تخت هردو کارو انجام میدم)
من:آفرین حالا من میرم بخوابم
نونا:باشه برو بخواب
رفتم توی اون یکی اتاق و درو بستم و توی تخت خواب خوابیدم پتو رو هم کامل زدم روم امیدوارم اون فضول نیاد فضولی کنه.........
(از زبان نونا)
منتظر وایستاده بودم ببینم کی میخوابه تا قیافه الاغشو ببینم
(30 دقیقه بعد)
فکر کنم خوابید حالا وقته که وارد عمل بشم
آروم از سر تخت اومدم پایین و لنگان لنگاه به اون یکی اتاق رفتم رفتم نزدیک تخت......
۳۱.۲k
۲۲ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.