thekook
Still with you:prt2
صبح شده بود پسرک بلندش و به ساعت گوشی نگاه انداخت یادش افتاد که برای دانشگاه دیر کرده
با عجله لباس هاشو پوشید و به سمت دانشگاه میدویید
به دانشگاه رسید وارد کلاس شد از همه معذرت خواهی کرد
استاد : بچه دانش آموز جدید از بوسان به ما اضافه شده اوه.. سلام بچه من جئون جونکوک هستم از بوسان خوشحالم در کنار شما هستم
راوی : کلاس همهمه ای بر پا شده بود جانکوک رفت سر جایش نشست بغل دستش ی پسره بود به اسم هیونجین
هیونجین : چطوری رفیق ؟
سلام ممنونم من جونکوکم ملقب به کوکی
هیونجین : هی رفیق الان معرفیت کردن
کوک: حیححح
راوی : جونکوک از اونجا پسر خیلی زیبایی بود
و تنها روز اول دخترای زیادی رو به خودش جذب کرده بود
همه در موردش تو دانشگاه حرف میزدن
زنگ خورد و همه در حال جمع کردن وسایل خونه بودن
همه رفتن و داخل کلاس کوک و هیونجین و دختری به اسم نوح در کلا موندن
نوح به طرف کوکی اومد
نوح : سلام ، من نوح هستم خوشحال شدم از دیدنت اگر جایی گیر کردی و سوالی داشتی حتما به من بگو ( با ی چشمک )
کوک : ممنونم ، اما نیازی ندارم خدا حافظ
هیونجین : هی کوک بریم ؟
نوح : باشه نخوا ( با چشم قره )
راوی : کوک و هیونجین از داخل کلاس خارج شدند و به خونه هاشون رفتن .
کوک وارد خونه شد وسایلشو گذاشت و دوش گرفت و غذا خورد
کمی استراحت کرد
ساعت ۶ و نیم بود اماده شد به سمت بار حرکت میکرد
به بار رسید به همه سلام کرد کمی شلوغ بود
پیشبند رو بست شروع به کار کردن کرد
گروهی وارد شدن جلوی میزی که پسرک کار انجام میداد
اون گروه، بزرگترین گروه مافیایی کره بود
اسم ریس مافیا اون گروه کیم تهیونگ بود
کیم تهیونگ رو به پسرک کرد : تازه کاری !!؟
کوک : بله
تهیونگ : میدونی اینجا که کار میکنی چه کلابیه ؟
کوک : بله ، ی کلاب ساده .
تهیونگ : احمق ساده ( با نیشخند و نگاه خمار ) اشتباه نکن اینجا کلاب گی ها هستش
کوک : ( بانگاه تعجب وارانه ) واقعاااا!؟؟!!
راوی : تهیونگ نیشخندی زد
تهیونگ : به جای هنگ کردن ی کوکتل به من بده با الکل ... راستی اسمت چیه ؟
کوک : چشم ی لحظه دستور نده ... ( با چشم غره )
تهیونگ : تو اگه بدونی من کیم که اینجوری حرف نمی زنی ..؛
کوک : تو کی مگه ؟
تهیونگ : من کیم تهیونگ رییس بزرگترین باند مافیایی ....
کوک : اوه ببخشید ...
تهیونگ: راستش داره ازت خوشم میاد
من با دوستام زیاد میام اینجا ندیدمت
کوک : آخه من تازه اینجا کار میکنم از بوسان اومدم
دوستان کی آن ؟
تهیونگ دوستای من ام ......
ممنون از نگاه زیباتون 🤍 لایک به ده تا برسه پارت سوم گذاشته میشه
برای خواندن ادامه ی داستان با ما در ارتباط باشید ♥️
صبح شده بود پسرک بلندش و به ساعت گوشی نگاه انداخت یادش افتاد که برای دانشگاه دیر کرده
با عجله لباس هاشو پوشید و به سمت دانشگاه میدویید
به دانشگاه رسید وارد کلاس شد از همه معذرت خواهی کرد
استاد : بچه دانش آموز جدید از بوسان به ما اضافه شده اوه.. سلام بچه من جئون جونکوک هستم از بوسان خوشحالم در کنار شما هستم
راوی : کلاس همهمه ای بر پا شده بود جانکوک رفت سر جایش نشست بغل دستش ی پسره بود به اسم هیونجین
هیونجین : چطوری رفیق ؟
سلام ممنونم من جونکوکم ملقب به کوکی
هیونجین : هی رفیق الان معرفیت کردن
کوک: حیححح
راوی : جونکوک از اونجا پسر خیلی زیبایی بود
و تنها روز اول دخترای زیادی رو به خودش جذب کرده بود
همه در موردش تو دانشگاه حرف میزدن
زنگ خورد و همه در حال جمع کردن وسایل خونه بودن
همه رفتن و داخل کلاس کوک و هیونجین و دختری به اسم نوح در کلا موندن
نوح به طرف کوکی اومد
نوح : سلام ، من نوح هستم خوشحال شدم از دیدنت اگر جایی گیر کردی و سوالی داشتی حتما به من بگو ( با ی چشمک )
کوک : ممنونم ، اما نیازی ندارم خدا حافظ
هیونجین : هی کوک بریم ؟
نوح : باشه نخوا ( با چشم قره )
راوی : کوک و هیونجین از داخل کلاس خارج شدند و به خونه هاشون رفتن .
کوک وارد خونه شد وسایلشو گذاشت و دوش گرفت و غذا خورد
کمی استراحت کرد
ساعت ۶ و نیم بود اماده شد به سمت بار حرکت میکرد
به بار رسید به همه سلام کرد کمی شلوغ بود
پیشبند رو بست شروع به کار کردن کرد
گروهی وارد شدن جلوی میزی که پسرک کار انجام میداد
اون گروه، بزرگترین گروه مافیایی کره بود
اسم ریس مافیا اون گروه کیم تهیونگ بود
کیم تهیونگ رو به پسرک کرد : تازه کاری !!؟
کوک : بله
تهیونگ : میدونی اینجا که کار میکنی چه کلابیه ؟
کوک : بله ، ی کلاب ساده .
تهیونگ : احمق ساده ( با نیشخند و نگاه خمار ) اشتباه نکن اینجا کلاب گی ها هستش
کوک : ( بانگاه تعجب وارانه ) واقعاااا!؟؟!!
راوی : تهیونگ نیشخندی زد
تهیونگ : به جای هنگ کردن ی کوکتل به من بده با الکل ... راستی اسمت چیه ؟
کوک : چشم ی لحظه دستور نده ... ( با چشم غره )
تهیونگ : تو اگه بدونی من کیم که اینجوری حرف نمی زنی ..؛
کوک : تو کی مگه ؟
تهیونگ : من کیم تهیونگ رییس بزرگترین باند مافیایی ....
کوک : اوه ببخشید ...
تهیونگ: راستش داره ازت خوشم میاد
من با دوستام زیاد میام اینجا ندیدمت
کوک : آخه من تازه اینجا کار میکنم از بوسان اومدم
دوستان کی آن ؟
تهیونگ دوستای من ام ......
ممنون از نگاه زیباتون 🤍 لایک به ده تا برسه پارت سوم گذاشته میشه
برای خواندن ادامه ی داستان با ما در ارتباط باشید ♥️
۲.۱k
۰۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.