تهیونگ بخاطر دویدن زیاد نفس نفس میزد
تهیونگ بخاطر دویدن زیاد نفس نفس میزد
هدفونش رو از گوشش برداشت وَ یادداشت
رو از روی در یخچال که با مگنت چسبیده بود کَند و شروع کرد به
خوندنش:
-انیو اوپا
من میخواستم بهت بگم که هنوزم دیر نشده برای بادیگارد شدنت
پس لطفا قبولش کن تا استعدادت حیف نشه..هرچند الان میشه گفت
ازت باید به عنوان یک ارتشی یاد کرد.
ولی خوب..لطفا ازت خواهش میکنم خوب خوب راجبش فکر کن
-از طرف یونا
لباساش رو کند ریخت تو سبد کنار لباسشویی به طرف حموم حرکت کرد
تا دوش بگیره مطمئن بود پدرش گفته که یونا بیاد اینارو بهش بگه
ولی ابدا زیر این بار مسئولیت نمیرفت اون اصلا حوصله نداشت
از رینگی که داشت پول درمیاورد برای زندگیش و خیلی عالی زندگی میکرد.
پدرش فقط میخواست که تهیونگ پیشش باشه اما معلوم بود که این اتفاق
فاکی نمی افته!
《𝟑 𝐝𝐚𝐲𝐬 𝐥𝐚𝐭𝐞𝐫》
_جونتون برای محافظت از پسر جناب وزیر باید بی ارزش باشه و برای هرچیزی
خودتون رو سپر بلا کنید تا آسیبی به جناب جئون نرسه
شما قراره آزمون بدید..
آقای لی وقتی به تهیونگ رسید سرتاپاش رو نگاهی کرد و ابرویی بالا انداخت
وَ اینارو تو ذهنش مرور کرد
هیکل ورزیده که معلومه مدت زیادی روش کار شده،زخمای رو صورت که
نشون دهنده درگیری شدید بود.
_زخمای رو صورتت برای چیه؟
تهیونگ سگرمه های توهمش رو بیشتر درهم کرد.
_درگیری با چندتا عوضی
رئیس محافظ ها عصبی بهش نگاه کرد
حیف که بهش گفته بودن باید همه آزمون بودن
وگرنه همین الان پسر وکیل کیم رو نمیذاشت آزمون بده
-خیلی خب لباس هاتون رو تعویض کنید و ۵ دقیقه دیگه همینجا آماده باشید
تهیونگ کلافه وَ با عصبانیت برگشت تا به طرف رختکن بره و برای
آزمون آماده بشه...
#𝙵𝚒𝚘𝚌𝚌𝚘 𝚍𝚒 𝚗𝚎𝚟𝚎
#فیکشن
#تهکوک
#ویکوک
#رمان
#بی_تی_اس
#تهکوک
#تهکوک
#دونه برف
#تهکوک
هدفونش رو از گوشش برداشت وَ یادداشت
رو از روی در یخچال که با مگنت چسبیده بود کَند و شروع کرد به
خوندنش:
-انیو اوپا
من میخواستم بهت بگم که هنوزم دیر نشده برای بادیگارد شدنت
پس لطفا قبولش کن تا استعدادت حیف نشه..هرچند الان میشه گفت
ازت باید به عنوان یک ارتشی یاد کرد.
ولی خوب..لطفا ازت خواهش میکنم خوب خوب راجبش فکر کن
-از طرف یونا
لباساش رو کند ریخت تو سبد کنار لباسشویی به طرف حموم حرکت کرد
تا دوش بگیره مطمئن بود پدرش گفته که یونا بیاد اینارو بهش بگه
ولی ابدا زیر این بار مسئولیت نمیرفت اون اصلا حوصله نداشت
از رینگی که داشت پول درمیاورد برای زندگیش و خیلی عالی زندگی میکرد.
پدرش فقط میخواست که تهیونگ پیشش باشه اما معلوم بود که این اتفاق
فاکی نمی افته!
《𝟑 𝐝𝐚𝐲𝐬 𝐥𝐚𝐭𝐞𝐫》
_جونتون برای محافظت از پسر جناب وزیر باید بی ارزش باشه و برای هرچیزی
خودتون رو سپر بلا کنید تا آسیبی به جناب جئون نرسه
شما قراره آزمون بدید..
آقای لی وقتی به تهیونگ رسید سرتاپاش رو نگاهی کرد و ابرویی بالا انداخت
وَ اینارو تو ذهنش مرور کرد
هیکل ورزیده که معلومه مدت زیادی روش کار شده،زخمای رو صورت که
نشون دهنده درگیری شدید بود.
_زخمای رو صورتت برای چیه؟
تهیونگ سگرمه های توهمش رو بیشتر درهم کرد.
_درگیری با چندتا عوضی
رئیس محافظ ها عصبی بهش نگاه کرد
حیف که بهش گفته بودن باید همه آزمون بودن
وگرنه همین الان پسر وکیل کیم رو نمیذاشت آزمون بده
-خیلی خب لباس هاتون رو تعویض کنید و ۵ دقیقه دیگه همینجا آماده باشید
تهیونگ کلافه وَ با عصبانیت برگشت تا به طرف رختکن بره و برای
آزمون آماده بشه...
#𝙵𝚒𝚘𝚌𝚌𝚘 𝚍𝚒 𝚗𝚎𝚟𝚎
#فیکشن
#تهکوک
#ویکوک
#رمان
#بی_تی_اس
#تهکوک
#تهکوک
#دونه برف
#تهکوک
۱۹۷
۲۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.