پارت ۳
ویو جونگ کوک
وکیلم اومد و بهم گفت که درخواست طلاقم قبول نشده
خوشحال بودم
چون من هنوزم دوسش داشتم
ولی اون بعد ازدواج
گفت از اخلاقم بدش اومده و رفت درخواست طلاق داد
تصمیم گرفته بودم برم پیش روانپزشک
و زندگیم و خراب نکنم
امروز جلسه اولم و رفتم و حس
بهتری داشتم
منتظر بودم که چند جلسه برم
وقتی بهتر شدم برم
بهش بگم
پرش زمانی به دو هفته بعد
ویو جونگ کوک
ما فهمیدیم که کار کی بود این که سهام پایین میومد
و ازش شکایت کردیم
من امروز جلسه سوم و قرار بود برم
یه استایل مشکی زدم سوییچم و برداشتم
و سوار ماشین شدم
به سمت مطب دکتر رفتم
رسیدم و رفتم بالا
رفتم پیش دکتر
ویو میونگ
من بعد اون جریان ها فهمیدم باردارم
اونم از کی از جئون درسته
بهتره بگم شوهرم جونگ کوک
از این بابت ناراحت بودم
و نمیدونستم چه تصمیمی بگیرم و از یه ور زندگیم بهم ریخته بود
و از یه ور بچه
جونگ کوک من و دوست داشت منم دوسش داشتم
میترسیدم اگه پچرو سقط کنم
جونگ کوک ناراحت بشه
با این که به نظرم اون بچه گناهی نداره
که پدر و مادرش وضعیتشون اینطوری باشه
رفتم تو مطب در اتاق دکتر باز
شد و باورم نمیشد
جونگ کوک اومد بیرون
چشمامون به هم خورد
هردوتامون تعجب کردیم
منشی به من گفت برم داخل
و من رفتم و تمام داستان و به دکتر گفتم
دکتر: من با شوهرتون چند جلسه حرف زدم ایشون خیلی دوستون دارن که خودشون اومدن
+ولی من بچرو چیکار کنم
دکتر: با شوهرتون توافق کنین تو یه خونه زندگی کنین و مراقب هم باشین یه زندگی عادی بچتون بدنیا بیاد کم کم بعد چند جلسه که بیاین همه چی درست میشه مشکلتون جدی نیست که بخوای بچرو به خاطرش سقط
کنی
+ممنون پس من میرن
........
وکیلم اومد و بهم گفت که درخواست طلاقم قبول نشده
خوشحال بودم
چون من هنوزم دوسش داشتم
ولی اون بعد ازدواج
گفت از اخلاقم بدش اومده و رفت درخواست طلاق داد
تصمیم گرفته بودم برم پیش روانپزشک
و زندگیم و خراب نکنم
امروز جلسه اولم و رفتم و حس
بهتری داشتم
منتظر بودم که چند جلسه برم
وقتی بهتر شدم برم
بهش بگم
پرش زمانی به دو هفته بعد
ویو جونگ کوک
ما فهمیدیم که کار کی بود این که سهام پایین میومد
و ازش شکایت کردیم
من امروز جلسه سوم و قرار بود برم
یه استایل مشکی زدم سوییچم و برداشتم
و سوار ماشین شدم
به سمت مطب دکتر رفتم
رسیدم و رفتم بالا
رفتم پیش دکتر
ویو میونگ
من بعد اون جریان ها فهمیدم باردارم
اونم از کی از جئون درسته
بهتره بگم شوهرم جونگ کوک
از این بابت ناراحت بودم
و نمیدونستم چه تصمیمی بگیرم و از یه ور زندگیم بهم ریخته بود
و از یه ور بچه
جونگ کوک من و دوست داشت منم دوسش داشتم
میترسیدم اگه پچرو سقط کنم
جونگ کوک ناراحت بشه
با این که به نظرم اون بچه گناهی نداره
که پدر و مادرش وضعیتشون اینطوری باشه
رفتم تو مطب در اتاق دکتر باز
شد و باورم نمیشد
جونگ کوک اومد بیرون
چشمامون به هم خورد
هردوتامون تعجب کردیم
منشی به من گفت برم داخل
و من رفتم و تمام داستان و به دکتر گفتم
دکتر: من با شوهرتون چند جلسه حرف زدم ایشون خیلی دوستون دارن که خودشون اومدن
+ولی من بچرو چیکار کنم
دکتر: با شوهرتون توافق کنین تو یه خونه زندگی کنین و مراقب هم باشین یه زندگی عادی بچتون بدنیا بیاد کم کم بعد چند جلسه که بیاین همه چی درست میشه مشکلتون جدی نیست که بخوای بچرو به خاطرش سقط
کنی
+ممنون پس من میرن
........
۸.۳k
۱۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.