بازی عشق شیطان پارت ۸
☆P. . . 8☆
اما نبوسیدش...
لوکا: اوهوووو این صحنه رو باش فقط.
یه جون(زیرلبی): خفه بابا مین سو غیرت برادرانه اش...
سوهو: خوب داری حرص میخوری مین سو.
مین سو(زیرلبی): یکی جلوی پسرای دیگه به خواهرت اعتراف کنه. ولی هه این بدجور ایسگا شد..
لوکا(زیرلبی): دقیقا قسمت اعتراف حرصت میده یا اینکه تو برادر واقعیش هستی؟
یه جون(زیرلبی): بهتر نیست لوکا یکم غیرتی بازی در بیاری مثلا برادرشی...
سوهو: وای کارلو.
لوکا: اِهم(مثلا گلوشو صاف کرد البته منظور اصلیش با هه این و کارلو بود).
یه جون(زیرلبی): جایگزین.
سوهو: خنده...
کارلو: به چی میخندی سوهو؟
سوهو: هیچی هیچی.
یه جون: عا بهتر نیست دیگه بریم؟
لوکا: موافقم بهتره ما دیگه بریم.
مین سو: لوکا؟
کارلو: نه ماهم دیگه میریم.
هه این: چه عجب.
کارلو: بله چه عجب. چطوره لوکا و هه این امشب بیاین خونه ی من؟
لوکا: من که با بچه ها کار دارم.
یه جون: راست میگه هنوز از کارای شرکت مونده.
کارلو: آهان پس چطوره هه این خودت تنها بیای؟
مین سو: تنها؟!! یعنی منظورم اینه که شما تازه شروع کردین به قرار گذاشتن.
یه جون: منظور مین سو اینه که یه دختر و یه پسر که تازه شروع کردن به قرار گذاشتن... عااا یعنی در واقع، براش سوال شد.
سوهو: خب اونا که قرار میزارن.
لوکا(زیرلبی): مین سو ضایع بازی در نیار.
مین سو: عا اصلا هیچی ولش کنین.باهم بهتون خوش بگذره.
کارلو: لوکا تو مشکلی نداری؟
که مین سو اشاره ریزی به لوکا به معنی مشکلی نداره زد...
لوکا: عا نه مشکلی نیست من بهت اعتماد دارم کارلو.
مین سو(زیرلبی): عا اعتماد؟
یه جون(زیرلبی): مین سو...
کارلو: خب ما دیگه میریم.
لوکا: اوکی فردا میبینیمتون.
بقیه بچه ها رفتن کارلو و هه این هم رفتن...
پرش زمانی به زمان خواب:
کارلو توی اتاق خودش بود و هه این هم توی اتاق مهمون...
شارژ گوشی هه این تموم شده بود برای همین رفت تا از کارلو شارژر بگیره...
کارلو: شارژر اینجا وصله اگه میخوای میتونی همینجا به شارژ بزنیش اگرم نه میتونی...
هه این: نه همینجا میزنم.
کارلو: اوکی.
کارلو روی تختش بود... هه این هم بلند شد که بره...
اما کارلو یهو دستش رو کشید و هه این هم افتاد روی تخت...
کارلو هم از پشت بغلش کرد...
کارلو(دم گوش هه این): نترس هیچکس نمیفهمه همینجا تو بغل خودم بخواب...
هه این: ولی...
کارلو: ولی بی ولی.
هه این: باشه تو بغل دوست پسرم میخوابم.
کارلو: آفرین دختر خوب.
پرش زمانی به صبح، ویو هه این:
صبح که چشمام رو باز کرد اولین چیزی که دیدم صورت کارلو بود...
منم دوباره تو بغلش خوابیدم...
تا موقعی که هردومون بیدار شدیم...
کارلو: بودن با دوست دخترم یه چیز دیگس.
هه این:خب معلومه.
کارلو:...
اما نبوسیدش...
لوکا: اوهوووو این صحنه رو باش فقط.
یه جون(زیرلبی): خفه بابا مین سو غیرت برادرانه اش...
سوهو: خوب داری حرص میخوری مین سو.
مین سو(زیرلبی): یکی جلوی پسرای دیگه به خواهرت اعتراف کنه. ولی هه این بدجور ایسگا شد..
لوکا(زیرلبی): دقیقا قسمت اعتراف حرصت میده یا اینکه تو برادر واقعیش هستی؟
یه جون(زیرلبی): بهتر نیست لوکا یکم غیرتی بازی در بیاری مثلا برادرشی...
سوهو: وای کارلو.
لوکا: اِهم(مثلا گلوشو صاف کرد البته منظور اصلیش با هه این و کارلو بود).
یه جون(زیرلبی): جایگزین.
سوهو: خنده...
کارلو: به چی میخندی سوهو؟
سوهو: هیچی هیچی.
یه جون: عا بهتر نیست دیگه بریم؟
لوکا: موافقم بهتره ما دیگه بریم.
مین سو: لوکا؟
کارلو: نه ماهم دیگه میریم.
هه این: چه عجب.
کارلو: بله چه عجب. چطوره لوکا و هه این امشب بیاین خونه ی من؟
لوکا: من که با بچه ها کار دارم.
یه جون: راست میگه هنوز از کارای شرکت مونده.
کارلو: آهان پس چطوره هه این خودت تنها بیای؟
مین سو: تنها؟!! یعنی منظورم اینه که شما تازه شروع کردین به قرار گذاشتن.
یه جون: منظور مین سو اینه که یه دختر و یه پسر که تازه شروع کردن به قرار گذاشتن... عااا یعنی در واقع، براش سوال شد.
سوهو: خب اونا که قرار میزارن.
لوکا(زیرلبی): مین سو ضایع بازی در نیار.
مین سو: عا اصلا هیچی ولش کنین.باهم بهتون خوش بگذره.
کارلو: لوکا تو مشکلی نداری؟
که مین سو اشاره ریزی به لوکا به معنی مشکلی نداره زد...
لوکا: عا نه مشکلی نیست من بهت اعتماد دارم کارلو.
مین سو(زیرلبی): عا اعتماد؟
یه جون(زیرلبی): مین سو...
کارلو: خب ما دیگه میریم.
لوکا: اوکی فردا میبینیمتون.
بقیه بچه ها رفتن کارلو و هه این هم رفتن...
پرش زمانی به زمان خواب:
کارلو توی اتاق خودش بود و هه این هم توی اتاق مهمون...
شارژ گوشی هه این تموم شده بود برای همین رفت تا از کارلو شارژر بگیره...
کارلو: شارژر اینجا وصله اگه میخوای میتونی همینجا به شارژ بزنیش اگرم نه میتونی...
هه این: نه همینجا میزنم.
کارلو: اوکی.
کارلو روی تختش بود... هه این هم بلند شد که بره...
اما کارلو یهو دستش رو کشید و هه این هم افتاد روی تخت...
کارلو هم از پشت بغلش کرد...
کارلو(دم گوش هه این): نترس هیچکس نمیفهمه همینجا تو بغل خودم بخواب...
هه این: ولی...
کارلو: ولی بی ولی.
هه این: باشه تو بغل دوست پسرم میخوابم.
کارلو: آفرین دختر خوب.
پرش زمانی به صبح، ویو هه این:
صبح که چشمام رو باز کرد اولین چیزی که دیدم صورت کارلو بود...
منم دوباره تو بغلش خوابیدم...
تا موقعی که هردومون بیدار شدیم...
کارلو: بودن با دوست دخترم یه چیز دیگس.
هه این:خب معلومه.
کارلو:...
۳.۳k
۰۹ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.