وقتی به بچتون حسودی میکنه(درخواستی)
رسیدی خونه ، لباساتو عوض کردی و رفتی سمت اشپزخونه
میدونستی نیکی غذا میخوره میاد خونه ، خودتم گشنت نبود برای همین تصمیم گرفتی شام درست نکنی
روی مبل نشستی و با گوشیت ور رفتی
(سه ساعت بعد)
دیگه داشتی امیدت رو نسبت به اینکه نیکی بیاد خونه از دست میدادی که صدای باز شدن در اومد….فهمیدی نیکی اومده و به همین خاطر لبخندی روی لبات شکل گرفت
نیکی اومد داخل ، بهش سلام کردی ولی جوابت رو نداد و بی اهمیت به تو رفت تو اتاق مشترکتون تا لباسش رو عوض کنه
لباسش رو عوض کرد و اومد پایین و بعد اینکه دید تایچی تو هال نیست ازت پرسید
+تایچی خوابه؟(سرد)
_نه…بردمش خونه ا.د
+اها(سرد)
نشست روی مبل رو به روی تو و گوشیش رو برداشت و شروع کرد به چرخیدن داخلش
_نیکی
سرشو از گوشی آورد بیرون و نگاهشو به تو داد
+بله؟(سرد)
_میشه صحبت کنیم؟
+(سکوت)
_لطفا
گوشیشو گذاشت کنار و گفت
+بگو(سرد)
سرتو انداختی پایین و گفتی
_میشه بگی برای چی باهام قهری؟….کار اشتباهی کردم؟
_اگه کاری کردم بابتش متاسفم
+خیلی به تایچی اهمیت میدی
حالا که فهمیدی برای چی اینجوری شده بود سرتو اوردی بالا و نگاهش کردی
_خب اون بچست!(پسر منم بچست)
+چه ربطی داره؟
_اون تو سنیه که نیاز به توجه داره!
+توجه ا.ت؟توجه؟تو به این که بزاری بچت لب و گردنت رو ببوسه ، باهات بیاد حموم و لخت ببینتت میگی توجه؟هه خنده داری!
تو دلت به این حسادتش خندیدی
_خب باید چیکار کنم که این آقای حسود ببخشتم؟
+هیچکاری جز یه کار
_هرکاری باشه انجام میدم
+هرکاری؟(نیشخند)
متقابل نیشخند زدی
_هرکاری!(نیشخند)
نیکی سریع بغلت کرد و بردت تو اتاق
تورو گذاشت روی زمین ، خودشو انداخت روی تخت و گفت
+من خیلی خستم…تو هم خستگیمون برطرف کن هم کاری که کردی رو جبران کن
_با کمال میل ددی!(نیشخند)
(پایان)
#انهایپین
#هیسونگ
#جی
#جیک
#سونگهون
#سونو
#جونگوون
#نیکی
#تکپارتی
#سناریو
#چندپارتی
#فیک
#فیکشن
#وانشات
میدونستی نیکی غذا میخوره میاد خونه ، خودتم گشنت نبود برای همین تصمیم گرفتی شام درست نکنی
روی مبل نشستی و با گوشیت ور رفتی
(سه ساعت بعد)
دیگه داشتی امیدت رو نسبت به اینکه نیکی بیاد خونه از دست میدادی که صدای باز شدن در اومد….فهمیدی نیکی اومده و به همین خاطر لبخندی روی لبات شکل گرفت
نیکی اومد داخل ، بهش سلام کردی ولی جوابت رو نداد و بی اهمیت به تو رفت تو اتاق مشترکتون تا لباسش رو عوض کنه
لباسش رو عوض کرد و اومد پایین و بعد اینکه دید تایچی تو هال نیست ازت پرسید
+تایچی خوابه؟(سرد)
_نه…بردمش خونه ا.د
+اها(سرد)
نشست روی مبل رو به روی تو و گوشیش رو برداشت و شروع کرد به چرخیدن داخلش
_نیکی
سرشو از گوشی آورد بیرون و نگاهشو به تو داد
+بله؟(سرد)
_میشه صحبت کنیم؟
+(سکوت)
_لطفا
گوشیشو گذاشت کنار و گفت
+بگو(سرد)
سرتو انداختی پایین و گفتی
_میشه بگی برای چی باهام قهری؟….کار اشتباهی کردم؟
_اگه کاری کردم بابتش متاسفم
+خیلی به تایچی اهمیت میدی
حالا که فهمیدی برای چی اینجوری شده بود سرتو اوردی بالا و نگاهش کردی
_خب اون بچست!(پسر منم بچست)
+چه ربطی داره؟
_اون تو سنیه که نیاز به توجه داره!
+توجه ا.ت؟توجه؟تو به این که بزاری بچت لب و گردنت رو ببوسه ، باهات بیاد حموم و لخت ببینتت میگی توجه؟هه خنده داری!
تو دلت به این حسادتش خندیدی
_خب باید چیکار کنم که این آقای حسود ببخشتم؟
+هیچکاری جز یه کار
_هرکاری باشه انجام میدم
+هرکاری؟(نیشخند)
متقابل نیشخند زدی
_هرکاری!(نیشخند)
نیکی سریع بغلت کرد و بردت تو اتاق
تورو گذاشت روی زمین ، خودشو انداخت روی تخت و گفت
+من خیلی خستم…تو هم خستگیمون برطرف کن هم کاری که کردی رو جبران کن
_با کمال میل ددی!(نیشخند)
(پایان)
#انهایپین
#هیسونگ
#جی
#جیک
#سونگهون
#سونو
#جونگوون
#نیکی
#تکپارتی
#سناریو
#چندپارتی
#فیک
#فیکشن
#وانشات
۱۷.۸k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.