Part[10]
Part[10]
هوسوک یونگی رو بغل کرد:هعی آروم باش...من کنارتم یونگی هیونک.
یونگی دود و سیگار رو ب طور وحشیانه ایی داخل کشید:نزدیکم نشو.
هوسوک آروم بلند شد و جاش رو عوض کرد.
حتی نمی تونست حدس بزنه دلیل این عصبانیت چیه؟
سیگارش ب سرعت کوچیک شد.
اون هرگز ندیده بود ک یونگی انقدر زیاد سیگار بکشه،خیلی دلش می خواست کاری کنه که از عصبانیت یونگی کم کنه..
ماشین از حرکت ایستاد و هرسه پیاده شدن.
داخل عمارت شدن جلوشون رو گرفتن و یکی از محافظ ها پرسید:شماها کی هستین؟
یونگی با صدای عصبی گفت:من مستر مین هستم،این دوتا هم ویکتور و برایان هستن.
یون سو بادیگارد ها رو کنار زد و با یونگی مواجه شد،اخم کرد و گفت:میتونی بری.
و بعد خطاب ب یونگی گفت:چت شده؟
چرا انقدر خسته ب نظر میای؟
میخوای یه سر ب اتاقم بزنی؟
یونگی با سر درخواست یون رو رد کرد و گفت:ن یون من ی مقدار عصبم...سیگار داری؟؟
یون بسته ای از جیبش بیرون اورد و همزمان گفت:نمیدونی تو این مدت کوتاه چ غوغایی به پا کردی مستر
خیلی از مافیاها ازت میترسن حتی بعضیاشون تورو بزرگترین دشمن خودشون میدونن...
و بسته رو ب سمت یونگی گرفت.
هوسوک یقه یونگی رو عقب کشیدو در گوشش گفت:مستر کاری نکن از اینک کمکت میکنم پشیمون بشم!
یونگی سر تکون داد و گفت:ب باشه...بیخیال یون سو.
یون سو اون ها رو ب داخل خونه راهنمایی کرد و اون ها رو با خودشون تنها گذاشت.
یونگی سمت مبلی رفتو روش نشست؛روی میز ی بطری پر سوجو %70 الکل بود.
+این الان بهترین چیزیه ک بهش احتیاج دارم!
هوسوک کنارش نشست و روی پای یونگی زد.
یونگی بهش رو کرد و بطری رو روی میز گذاشت و گفت:هوم چی؟
هوسوک با نگرانی گفت:یونگیاا تو اینجا نباید مست شی!
یونگی اخم کردو گفت:منظورت چی؟
مین هو هم نزدیک اومد تا حرف های هوسوک رو بشنوه.
هوسوک ادامه داد:اینجا ادمای عوضی زیاد پیدا میشه،اگ اینجا مست بشی و گیر یکیشون بیوفتی هیچ کس نمیتونه نجاتت بده.
یونگی ب بطری سوجو رو میز نگاهی انداخت،اون میدونست ک هوپی از اینطور پارتی ها زیاد دیده.
سر تکون داد و گفت:پس...من چیکار کنم؟
خودت میدونی اصلا تو شرایطی نیستم ک بخوام ب ادم شاد بودن تظاهر کنم؟
هوسوک دست یونگی و مین هو رو گرفت و از عمارت ب داخل برگشتن و ی جای خلوت پیدا کردن و هر سه اونجا نشستن.
#مینیونگی
#جانگهوسوک
#قانونسیاهمسترمین
هوسوک یونگی رو بغل کرد:هعی آروم باش...من کنارتم یونگی هیونک.
یونگی دود و سیگار رو ب طور وحشیانه ایی داخل کشید:نزدیکم نشو.
هوسوک آروم بلند شد و جاش رو عوض کرد.
حتی نمی تونست حدس بزنه دلیل این عصبانیت چیه؟
سیگارش ب سرعت کوچیک شد.
اون هرگز ندیده بود ک یونگی انقدر زیاد سیگار بکشه،خیلی دلش می خواست کاری کنه که از عصبانیت یونگی کم کنه..
ماشین از حرکت ایستاد و هرسه پیاده شدن.
داخل عمارت شدن جلوشون رو گرفتن و یکی از محافظ ها پرسید:شماها کی هستین؟
یونگی با صدای عصبی گفت:من مستر مین هستم،این دوتا هم ویکتور و برایان هستن.
یون سو بادیگارد ها رو کنار زد و با یونگی مواجه شد،اخم کرد و گفت:میتونی بری.
و بعد خطاب ب یونگی گفت:چت شده؟
چرا انقدر خسته ب نظر میای؟
میخوای یه سر ب اتاقم بزنی؟
یونگی با سر درخواست یون رو رد کرد و گفت:ن یون من ی مقدار عصبم...سیگار داری؟؟
یون بسته ای از جیبش بیرون اورد و همزمان گفت:نمیدونی تو این مدت کوتاه چ غوغایی به پا کردی مستر
خیلی از مافیاها ازت میترسن حتی بعضیاشون تورو بزرگترین دشمن خودشون میدونن...
و بسته رو ب سمت یونگی گرفت.
هوسوک یقه یونگی رو عقب کشیدو در گوشش گفت:مستر کاری نکن از اینک کمکت میکنم پشیمون بشم!
یونگی سر تکون داد و گفت:ب باشه...بیخیال یون سو.
یون سو اون ها رو ب داخل خونه راهنمایی کرد و اون ها رو با خودشون تنها گذاشت.
یونگی سمت مبلی رفتو روش نشست؛روی میز ی بطری پر سوجو %70 الکل بود.
+این الان بهترین چیزیه ک بهش احتیاج دارم!
هوسوک کنارش نشست و روی پای یونگی زد.
یونگی بهش رو کرد و بطری رو روی میز گذاشت و گفت:هوم چی؟
هوسوک با نگرانی گفت:یونگیاا تو اینجا نباید مست شی!
یونگی اخم کردو گفت:منظورت چی؟
مین هو هم نزدیک اومد تا حرف های هوسوک رو بشنوه.
هوسوک ادامه داد:اینجا ادمای عوضی زیاد پیدا میشه،اگ اینجا مست بشی و گیر یکیشون بیوفتی هیچ کس نمیتونه نجاتت بده.
یونگی ب بطری سوجو رو میز نگاهی انداخت،اون میدونست ک هوپی از اینطور پارتی ها زیاد دیده.
سر تکون داد و گفت:پس...من چیکار کنم؟
خودت میدونی اصلا تو شرایطی نیستم ک بخوام ب ادم شاد بودن تظاهر کنم؟
هوسوک دست یونگی و مین هو رو گرفت و از عمارت ب داخل برگشتن و ی جای خلوت پیدا کردن و هر سه اونجا نشستن.
#مینیونگی
#جانگهوسوک
#قانونسیاهمسترمین
۵.۸k
۲۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.