سناریو
وقتیمیخواییمرگخواربشی!
متیو:اونه حتی فکرشم نکن،فکر میکنی خیلی راحته؟ نه بیبی گرل امکان نداره اجازه بدم!
.
.
تئودور:نه
ا.ت:چرا؟
تئودور:بیچاره میشی بیبی گرلم،کی میخوایی دست از این افکار مسخره برداری؟
.
.
لورنزو:نه،امکان نداره خیلی سخته،درد داره.فکر میکته راحته؟پس فکر نکن
.
.
دراکو:نه بیبی گرل،من مجبور شدم وگرنه مگه مغز خر خوردم همچین کاری کنم؟توام دیگه فکرشو نکن (و گونه ات رو م.یب.وسه)
.
.
ریگولوس:نه بیبی گرل،من میتونستم ازش خارج میشدم و تو میخوایی عضوش بشی؟فکرشم دردناک و خطرناکه،جونت انقدر مهم هست نزارم همچین کاری کنی پس دیگه بهش فکر نکن.باشه؟
.
.
تام:میدونم که خودم این گروه مرگخواران و تشکیل دادم اما تو نمیتونی بیایی توش
ا.ت:چرا اون وقت؟نکنه میترسی خیانت کنم؟
تام:او نه اصلا بحث خیانت کردن نیست(میشونت روش پاش)بحث اینه خطرناکه،ا.ت اصلا فکر کردی درموردش؟
ساق دستت و میگیره و میگه
تام:وقتی که اون نماد رو بخواییم روی دستت بزنیم کلی درد داره و خون ریزی داره پس نه!
متیو:اونه حتی فکرشم نکن،فکر میکنی خیلی راحته؟ نه بیبی گرل امکان نداره اجازه بدم!
.
.
تئودور:نه
ا.ت:چرا؟
تئودور:بیچاره میشی بیبی گرلم،کی میخوایی دست از این افکار مسخره برداری؟
.
.
لورنزو:نه،امکان نداره خیلی سخته،درد داره.فکر میکته راحته؟پس فکر نکن
.
.
دراکو:نه بیبی گرل،من مجبور شدم وگرنه مگه مغز خر خوردم همچین کاری کنم؟توام دیگه فکرشو نکن (و گونه ات رو م.یب.وسه)
.
.
ریگولوس:نه بیبی گرل،من میتونستم ازش خارج میشدم و تو میخوایی عضوش بشی؟فکرشم دردناک و خطرناکه،جونت انقدر مهم هست نزارم همچین کاری کنی پس دیگه بهش فکر نکن.باشه؟
.
.
تام:میدونم که خودم این گروه مرگخواران و تشکیل دادم اما تو نمیتونی بیایی توش
ا.ت:چرا اون وقت؟نکنه میترسی خیانت کنم؟
تام:او نه اصلا بحث خیانت کردن نیست(میشونت روش پاش)بحث اینه خطرناکه،ا.ت اصلا فکر کردی درموردش؟
ساق دستت و میگیره و میگه
تام:وقتی که اون نماد رو بخواییم روی دستت بزنیم کلی درد داره و خون ریزی داره پس نه!
۲.۰k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.