part: 32
هانا: منظورم اینه که من شاید تا30سالگیم مردم
هانا: خب ازین بحث بیایم بیرون اونی بقیه سوالا چیه
یونجی: باشه خب
هانا هیچوقت........
اعضا: گریع نمیکنه(خنده)
هانا:(خنده) من اصن اشک ندارم که بخوام بریزمشون
دراصل اینجوری نبود من فقط ازینکه پیش ادما گریه کنم متنفرم و دوس ندارم پیش کسی گریه کنم
یونجی: اینطور نیس اتفاقا انقد اشک واسه ریختن داری ولی این اشکا برا وقتیع که تنهایی
هانا: شااااااید
یونجی: خب یکی از مانالی ها گفته که یکی از خاطرات بچگیتونو بگین و
هنوز کامنتو نخونده بود که زد زیر خندع
تبلتو گرف جلو صورتش و میخندید
تبلتو اوورد پااین و با همون خنده ادامه کامنتو خوند
یونجی: البته هانا چون هنو بچس خاطره چن سال پیشش حساب میشه(خنده)
همه اعضا زدن زیر خنده روبه دوربین وایسادمو گفتم
هانا: چرا همه میگن من بچه ام 15سالمه
لونا: خو بچه ای هنو(😂)
هانا: هعی بابا بسه دیگه بیاین ادامه برنامه رو بریم
بلاخره راضی شدن دست از خندیدن بردارن
لونا: یبار مامانم و داداشم رفته بودن تولد دوست داداشم منم میخواستم برا خودمو بابام غذا درس کنم منم تازه اشپزیو یاد گرفته بودم وقتیکه داشتم غذا درس میکردم بجا نمک کلی شکر ریخته بودم تو غذا
بعد بابام وقتی ازش خورد برا اینکه نزنه تو ذوقم گف خیلی خوشمزس وقتی خودم ازش خوردم انقد شیرین بود که حالم بهم خورد
همه: 😂
هانا:من اصن خونه نبودم که بخوام غذا درس کردن یاد بگیرم صبح که میرفتم مدرسه هیچ بعد مدرسه هم همش کلاس داشتم کلاس نداشتمم بازم تو کوچع خیابون بودم با دوستام
یون کیونگ: اونوقت دوستات پسر بودن یا دختر
هانا: من همش با پسرا دوس میشدم دوسته دختر فقط2تا داشتم
مثلا دخترای همسایمون میومدن باهم بازی میکردن عروسک بازی یا ظرف میووردن اشپزی بازی میکردن و من چی موهام بیشتر وقتا کوتاه بود پسرونه نبود مثلا تا شونع هام بودو با پسرا بازی میکردم
یونجی: حتما لباس پسرونه هم میپوشیدی
هانا: نه کلا عاشق هودی بودم و اکثرا هودی میپوشیدم
اعضا: 😂
سوهی: اونموقعم همینقد شیطون بودی
هانا: نه خیلی بچه ارومی بودم
اینو دروغ گفتم از بچگی همینقد شر و شیطون بودم بقدری که بابام بعضی وقتا شک میکرد که منو جیمین نسبت خونی باهم داشته باشیم چون جیمین خیلی اروم بود ولی برعکسش من ی دیوونه به تمام معنا بودم
یون کیونگ: منکه باور نمیکنم
یونجی: از جیمین میپرسیم
هانا: بپرسین حتی از جیمینم اروم و مظلوم تر بودم
لونا: اصن قشنگ معلومه
هانا:منو ول کنین ادامه سوالارو بپرس
یونجی:تنها کاری که shiningمکنه امون نمیتونه انجام بده چیه
لونا: هیچکاری نیس
سوهی: هیچی نیس
سوجین: ارع از پس هرکاری برمیاد
یون کیونگ: نمیتونه تو هر1کلمه ای که میگه ده تا فحش ندع
اعضا: ارع
لونا: اینو درس میگه
یونجی: اصن بدون فحش دادن نمیتونه زندگی کنه
هانا:(پوکر)
یونجی: باشه بریم کامنت بعدی
یونجی:
هانا: خب ازین بحث بیایم بیرون اونی بقیه سوالا چیه
یونجی: باشه خب
هانا هیچوقت........
اعضا: گریع نمیکنه(خنده)
هانا:(خنده) من اصن اشک ندارم که بخوام بریزمشون
دراصل اینجوری نبود من فقط ازینکه پیش ادما گریه کنم متنفرم و دوس ندارم پیش کسی گریه کنم
یونجی: اینطور نیس اتفاقا انقد اشک واسه ریختن داری ولی این اشکا برا وقتیع که تنهایی
هانا: شااااااید
یونجی: خب یکی از مانالی ها گفته که یکی از خاطرات بچگیتونو بگین و
هنوز کامنتو نخونده بود که زد زیر خندع
تبلتو گرف جلو صورتش و میخندید
تبلتو اوورد پااین و با همون خنده ادامه کامنتو خوند
یونجی: البته هانا چون هنو بچس خاطره چن سال پیشش حساب میشه(خنده)
همه اعضا زدن زیر خنده روبه دوربین وایسادمو گفتم
هانا: چرا همه میگن من بچه ام 15سالمه
لونا: خو بچه ای هنو(😂)
هانا: هعی بابا بسه دیگه بیاین ادامه برنامه رو بریم
بلاخره راضی شدن دست از خندیدن بردارن
لونا: یبار مامانم و داداشم رفته بودن تولد دوست داداشم منم میخواستم برا خودمو بابام غذا درس کنم منم تازه اشپزیو یاد گرفته بودم وقتیکه داشتم غذا درس میکردم بجا نمک کلی شکر ریخته بودم تو غذا
بعد بابام وقتی ازش خورد برا اینکه نزنه تو ذوقم گف خیلی خوشمزس وقتی خودم ازش خوردم انقد شیرین بود که حالم بهم خورد
همه: 😂
هانا:من اصن خونه نبودم که بخوام غذا درس کردن یاد بگیرم صبح که میرفتم مدرسه هیچ بعد مدرسه هم همش کلاس داشتم کلاس نداشتمم بازم تو کوچع خیابون بودم با دوستام
یون کیونگ: اونوقت دوستات پسر بودن یا دختر
هانا: من همش با پسرا دوس میشدم دوسته دختر فقط2تا داشتم
مثلا دخترای همسایمون میومدن باهم بازی میکردن عروسک بازی یا ظرف میووردن اشپزی بازی میکردن و من چی موهام بیشتر وقتا کوتاه بود پسرونه نبود مثلا تا شونع هام بودو با پسرا بازی میکردم
یونجی: حتما لباس پسرونه هم میپوشیدی
هانا: نه کلا عاشق هودی بودم و اکثرا هودی میپوشیدم
اعضا: 😂
سوهی: اونموقعم همینقد شیطون بودی
هانا: نه خیلی بچه ارومی بودم
اینو دروغ گفتم از بچگی همینقد شر و شیطون بودم بقدری که بابام بعضی وقتا شک میکرد که منو جیمین نسبت خونی باهم داشته باشیم چون جیمین خیلی اروم بود ولی برعکسش من ی دیوونه به تمام معنا بودم
یون کیونگ: منکه باور نمیکنم
یونجی: از جیمین میپرسیم
هانا: بپرسین حتی از جیمینم اروم و مظلوم تر بودم
لونا: اصن قشنگ معلومه
هانا:منو ول کنین ادامه سوالارو بپرس
یونجی:تنها کاری که shiningمکنه امون نمیتونه انجام بده چیه
لونا: هیچکاری نیس
سوهی: هیچی نیس
سوجین: ارع از پس هرکاری برمیاد
یون کیونگ: نمیتونه تو هر1کلمه ای که میگه ده تا فحش ندع
اعضا: ارع
لونا: اینو درس میگه
یونجی: اصن بدون فحش دادن نمیتونه زندگی کنه
هانا:(پوکر)
یونجی: باشه بریم کامنت بعدی
یونجی:
۷.۳k
۲۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.