عنوان:«توگا:دوستش داری؟ »
عنوان:«توگا:دوستش داری؟ »
متن:از وقتی ا/ت توی لیگ تبهکارا اومده بود با دیدن دابی انگار قلبش میخواست از جاش دراد و کنترلی رو قلبش نداشت و وقتی دابی رو میدید نمیتونست حسش رو بگه و لکنت میگرفت ا/ت یه حسایی به دابی داشت و نمیدونست به کی بگه ولی توگا دوست و رفیق فابش شده بود و باهاش حال میکرد پس تصمیم گرفت با توگا این قضیه رو در میون بزاره
ا/ت: توگاااا!!!!
توگا: ها اومدددممم ااا/تتتت!!!!
توگا: چیشده شیطون کارم داشتی بگو ببینم قضیه از چه قراره
ا/ت: توگا، تو تاحالا..... ام... ها.. عاشق شدی؟
توگا: اوووههههه یکی انگار عاشق شده خب بگو کی؟
ا/ت: دا.. د.. دا.. داب.. دابی!!!!!
توگا: هاااا؟!؟!؟! دابی خب خب خب.... من کمکت میکنم.
ا/ت: اریگاتو توگا چان تو خیلی باحالی^^
توگا: ما اینیم دیگه^^
و لیگ تبهکارا برای یک ماموریت رفته بودن برای جنگ با قهرمانان یکی از قهرمانا کوسه ی یک اتاق یا یه جعبه ی تنگ رو داشت دابی داشت با باکوگو میجنگید و ا/ت با کیریشما که اون فردی که کوسه ی اتاق تنگ یا جعبه ی تنگ رو داشت دابی و ا/ت رو تو یه اتاق تنگ طوسی با قفل نگه داشت و باکوگو به سمت جعبه یه انفجار پرت کرد که باعث شد ا/ت بیوفته بغل دابی و سرخ شده بودن ا/ت خواست بیاد بیرون ولی باکوگو هر سری یه انفجار جدید پرت میکرد تا زمان تمام شدن جنگ و دابی سفففتتتت ا/ت رو نگه داشت و نشست یه گوشه اتاق تا تموم شه و ا/ت و دابی کوسشون جوری بود که نمیتونستن ازون مخمصه نجات پیدا کنن که توگا وارد عمل شد و پایان جنگ اعلام شد و قهرمانان و تبهکاران عقب نشینی کردن و توگا ا/ت و دابی رو از اون اتاق تنگ و تاریک دراورد و سوکوشی« همون فردی که کوسه اتاق سیاه یا همون جعبه ی تنگ رو داشت ساخت ذهن خودمه تو انیمه نیست» هم کوسشو غیرفعال کرد البته فعلا.......
برای پارت بعد ۹تا👍مرسی بابت حمایتاتون ❦
متن:از وقتی ا/ت توی لیگ تبهکارا اومده بود با دیدن دابی انگار قلبش میخواست از جاش دراد و کنترلی رو قلبش نداشت و وقتی دابی رو میدید نمیتونست حسش رو بگه و لکنت میگرفت ا/ت یه حسایی به دابی داشت و نمیدونست به کی بگه ولی توگا دوست و رفیق فابش شده بود و باهاش حال میکرد پس تصمیم گرفت با توگا این قضیه رو در میون بزاره
ا/ت: توگاااا!!!!
توگا: ها اومدددممم ااا/تتتت!!!!
توگا: چیشده شیطون کارم داشتی بگو ببینم قضیه از چه قراره
ا/ت: توگا، تو تاحالا..... ام... ها.. عاشق شدی؟
توگا: اوووههههه یکی انگار عاشق شده خب بگو کی؟
ا/ت: دا.. د.. دا.. داب.. دابی!!!!!
توگا: هاااا؟!؟!؟! دابی خب خب خب.... من کمکت میکنم.
ا/ت: اریگاتو توگا چان تو خیلی باحالی^^
توگا: ما اینیم دیگه^^
و لیگ تبهکارا برای یک ماموریت رفته بودن برای جنگ با قهرمانان یکی از قهرمانا کوسه ی یک اتاق یا یه جعبه ی تنگ رو داشت دابی داشت با باکوگو میجنگید و ا/ت با کیریشما که اون فردی که کوسه ی اتاق تنگ یا جعبه ی تنگ رو داشت دابی و ا/ت رو تو یه اتاق تنگ طوسی با قفل نگه داشت و باکوگو به سمت جعبه یه انفجار پرت کرد که باعث شد ا/ت بیوفته بغل دابی و سرخ شده بودن ا/ت خواست بیاد بیرون ولی باکوگو هر سری یه انفجار جدید پرت میکرد تا زمان تمام شدن جنگ و دابی سفففتتتت ا/ت رو نگه داشت و نشست یه گوشه اتاق تا تموم شه و ا/ت و دابی کوسشون جوری بود که نمیتونستن ازون مخمصه نجات پیدا کنن که توگا وارد عمل شد و پایان جنگ اعلام شد و قهرمانان و تبهکاران عقب نشینی کردن و توگا ا/ت و دابی رو از اون اتاق تنگ و تاریک دراورد و سوکوشی« همون فردی که کوسه اتاق سیاه یا همون جعبه ی تنگ رو داشت ساخت ذهن خودمه تو انیمه نیست» هم کوسشو غیرفعال کرد البته فعلا.......
برای پارت بعد ۹تا👍مرسی بابت حمایتاتون ❦
۷.۳k
۲۷ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.