پارت هفتم 🥰🥰
ات ویو
فردا صبح
از خواب بیدار شدم روتین پوستم رو انجام دادم رفتم پایین کا ارباب رو دیدم
ات: سلام صبحتون بخیر
جونگ کوک: سلام ات و اینکه لطفا با من رسمی حرف نزن
ات :اممم باشه
رفتم صبحونه خوردم لباس پوشیدم و رفتم پایین
جونگ کوک: بیا تو ماشین بشین بریم دانشگاه
ات :چشم
رفتم صندلی عقب نشستم که جونگ کوک یه نیشخند کوچیکی زد
رسیدیم به دانشگاه اونجا کلی دختر و پسر بود رسیدیم دفتر مدیر
مدیر: لطفا ات خانم برن بیرون من با ایشون کار دارم
ات: چشم
رفتم پایین که یه پسری اومد پیشم( اسم پسره جونگهو هست )
جونگهو: سلام خوشگله اینجا چیکار میکنی
ات: به تو چه ؟
جونگهو: اومم دوست دارم اون لبای پفکی تو مزه اش کنم
ات: تو غلط میکنی
پسره همینطوری نزدیکم میشد که خوردم به دیوار که جونگ کوک اومد
جونگ کوک: هویی ت چه غلطی داری میکنی (داد)
جونگهو: به تو چه ؟
جونگکوک اومد یه مشت به پسره زد و دست من رو گرفت و برد تو ماشین
این داستان ادامه دارد🥰🥰
فردا صبح
از خواب بیدار شدم روتین پوستم رو انجام دادم رفتم پایین کا ارباب رو دیدم
ات: سلام صبحتون بخیر
جونگ کوک: سلام ات و اینکه لطفا با من رسمی حرف نزن
ات :اممم باشه
رفتم صبحونه خوردم لباس پوشیدم و رفتم پایین
جونگ کوک: بیا تو ماشین بشین بریم دانشگاه
ات :چشم
رفتم صندلی عقب نشستم که جونگ کوک یه نیشخند کوچیکی زد
رسیدیم به دانشگاه اونجا کلی دختر و پسر بود رسیدیم دفتر مدیر
مدیر: لطفا ات خانم برن بیرون من با ایشون کار دارم
ات: چشم
رفتم پایین که یه پسری اومد پیشم( اسم پسره جونگهو هست )
جونگهو: سلام خوشگله اینجا چیکار میکنی
ات: به تو چه ؟
جونگهو: اومم دوست دارم اون لبای پفکی تو مزه اش کنم
ات: تو غلط میکنی
پسره همینطوری نزدیکم میشد که خوردم به دیوار که جونگ کوک اومد
جونگ کوک: هویی ت چه غلطی داری میکنی (داد)
جونگهو: به تو چه ؟
جونگکوک اومد یه مشت به پسره زد و دست من رو گرفت و برد تو ماشین
این داستان ادامه دارد🥰🥰
۱۸.۲k
۱۲ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.