وانشانت مافیا جیمین( پارت 11)
[ ] گارسون خانم ت/ا.؟
[ ] ت/ا: بله خودم هستم
[ ] کارسون: اقای جیمین گفتن که برید طبقه بالا
[ ] ت/ا: از گارسون تشکر کردم رفتم طبقه بالا پشت بوم همه جا گل کاری بود بازم جیمین نبود. یه صدای منو جلب کرد برگشتم.
[ ] جیمین: خانم پارک ت/ا با من ازدواج می کنید
[ ] ت/ا: او خدای من بله
جیمین حلقه رو دستم کرد یه بوسه رو لبم زد بعد دستشو جلوم دراز کرد.
[ ] جیمین: افتخار رقص با شما رو دارم.
[ ] ت/ا: بله
یه اهنگ ملایم گذاشته شد باهم رقصیدیم یکمی هم نوشیدنی خوردیم.
[ ] ت/ا: بریم پیش بچه ها
[ ] جیمین: باشه بریم.
رفتیم پیش بچه ها
[ ] تهیونگ گفت: اووو خانم ت/ا تبریک میگم همه برگشتن سمت من جیمین.
[ ] کوک: جیشده مگه؟
[ ] جیمین: من از ت/ا خاستگاری کردم. همه خوشحال شدن. مهمونی تموم شد از بچه ها خدا حافظی کردیم رفتیم خونه.
[ ] از زبون ت/ا: خیلی خوشحال بودم دلم میخواست بال درارم مهمونی تموم شد رفتیم خونه
[ ] چند سال بعد
[ ] از زبون ت/ا: الان 2ساله منو جیمین باهمیم خیلی زندگی خوبی داری ولی بعضی وقتا خیلی نگران جیمین میشم اخه هنوذ تو کاره مافیاس الانم خیلی قدرت مند شده کسی جلوشو. نمیتونم بگیره اما خیلی دشمن داره چند روزه که جیمین دیر به دیر میاد خونه چند بار ازش پرسیدم چیزی شده یانه اما جواب درست حسابی نمیده امروز جیمین گفت که نمیاد خونه منم برای اینکه حوصلم سرنره میخوام برم خونه خواهرم اماده شدم به خدمت کار گفتم که میرم پیش جیسو چند مین بعد
[ ] سلام ت/ا خوبی؟
[ ] سلام جیسو ممنون تو خوبی
[ ] اره خوبم بیا تو
[ ] ممنون
[ ] چیزی شده چرا انقدر نگرانی؟
[ ] عاا.. خوب راستش جیمین یه چند وقتیه که دیر به دیر میاد خونه
[ ] خوب شایدبه خاطره کارشرکت سرش شلوغه
[ ] اخه اون.... اها اره راست میگی بیخودی نگرانم.. وای خدایا اگه سوتی میدادم به کلی یادم رفت جیسو نمیدونه جیمین مافیاس
[ ] خوب جیسو چه خبر...تو نمیخوای ازدواج کنی؟
[ ] خو... خوب راستش یکی هست اسمش مین یونگی پسره خوبیه خیلی هم پولداره...
[ ] چه قدر خوب
.. قهوه میخوری؟
[ ] اره ممنون قهوه رو خوردم به ساعت نگاه کردم ساعت هفت بود از جیسو خداحافظی کردم رفتم سمت خونه چند مین بعد رسیدم خونه دروباز کردم رفتم سمت اتاق خودمو رو تخت پرت کردم خیلی خسته بودم انگار از صبح تاحالا داشتم کار می کردم
رفتم سمت حموم زیر دوش همش فکرم پیش جیمین بود خودمو شستم اومدم بیرون لباسمو پوشیدم رفتم پایین از خدمت کار پرسیدم جیمین اومده یانه گفت نه خانم هنوذ نیامدن
رفتم رومبل نشستم داشتم فیلم میدیدم که خدمت کار گفت شام امادس رفتم سر میز شام خوردم چند دقیقه منطزر جیمین بودم اما نیامد خیلی خوابم میامد رفتم بالا روتخت دراز کشیدم بعد از کلی فکر کردن خوابم برد
چند مین بعد
با بغل گرم یکی چشمامو باز کردم دیدم جیمین بغلم کرده خوابیده خیلی کیوت بود دستامو دور صورتش قاب کردم لباشو محکم بوسیدم چشماشو. باز کرد یه لبخند خیلی قشنگی زد
[ ] ت/ا: بله خودم هستم
[ ] کارسون: اقای جیمین گفتن که برید طبقه بالا
[ ] ت/ا: از گارسون تشکر کردم رفتم طبقه بالا پشت بوم همه جا گل کاری بود بازم جیمین نبود. یه صدای منو جلب کرد برگشتم.
[ ] جیمین: خانم پارک ت/ا با من ازدواج می کنید
[ ] ت/ا: او خدای من بله
جیمین حلقه رو دستم کرد یه بوسه رو لبم زد بعد دستشو جلوم دراز کرد.
[ ] جیمین: افتخار رقص با شما رو دارم.
[ ] ت/ا: بله
یه اهنگ ملایم گذاشته شد باهم رقصیدیم یکمی هم نوشیدنی خوردیم.
[ ] ت/ا: بریم پیش بچه ها
[ ] جیمین: باشه بریم.
رفتیم پیش بچه ها
[ ] تهیونگ گفت: اووو خانم ت/ا تبریک میگم همه برگشتن سمت من جیمین.
[ ] کوک: جیشده مگه؟
[ ] جیمین: من از ت/ا خاستگاری کردم. همه خوشحال شدن. مهمونی تموم شد از بچه ها خدا حافظی کردیم رفتیم خونه.
[ ] از زبون ت/ا: خیلی خوشحال بودم دلم میخواست بال درارم مهمونی تموم شد رفتیم خونه
[ ] چند سال بعد
[ ] از زبون ت/ا: الان 2ساله منو جیمین باهمیم خیلی زندگی خوبی داری ولی بعضی وقتا خیلی نگران جیمین میشم اخه هنوذ تو کاره مافیاس الانم خیلی قدرت مند شده کسی جلوشو. نمیتونم بگیره اما خیلی دشمن داره چند روزه که جیمین دیر به دیر میاد خونه چند بار ازش پرسیدم چیزی شده یانه اما جواب درست حسابی نمیده امروز جیمین گفت که نمیاد خونه منم برای اینکه حوصلم سرنره میخوام برم خونه خواهرم اماده شدم به خدمت کار گفتم که میرم پیش جیسو چند مین بعد
[ ] سلام ت/ا خوبی؟
[ ] سلام جیسو ممنون تو خوبی
[ ] اره خوبم بیا تو
[ ] ممنون
[ ] چیزی شده چرا انقدر نگرانی؟
[ ] عاا.. خوب راستش جیمین یه چند وقتیه که دیر به دیر میاد خونه
[ ] خوب شایدبه خاطره کارشرکت سرش شلوغه
[ ] اخه اون.... اها اره راست میگی بیخودی نگرانم.. وای خدایا اگه سوتی میدادم به کلی یادم رفت جیسو نمیدونه جیمین مافیاس
[ ] خوب جیسو چه خبر...تو نمیخوای ازدواج کنی؟
[ ] خو... خوب راستش یکی هست اسمش مین یونگی پسره خوبیه خیلی هم پولداره...
[ ] چه قدر خوب
.. قهوه میخوری؟
[ ] اره ممنون قهوه رو خوردم به ساعت نگاه کردم ساعت هفت بود از جیسو خداحافظی کردم رفتم سمت خونه چند مین بعد رسیدم خونه دروباز کردم رفتم سمت اتاق خودمو رو تخت پرت کردم خیلی خسته بودم انگار از صبح تاحالا داشتم کار می کردم
رفتم سمت حموم زیر دوش همش فکرم پیش جیمین بود خودمو شستم اومدم بیرون لباسمو پوشیدم رفتم پایین از خدمت کار پرسیدم جیمین اومده یانه گفت نه خانم هنوذ نیامدن
رفتم رومبل نشستم داشتم فیلم میدیدم که خدمت کار گفت شام امادس رفتم سر میز شام خوردم چند دقیقه منطزر جیمین بودم اما نیامد خیلی خوابم میامد رفتم بالا روتخت دراز کشیدم بعد از کلی فکر کردن خوابم برد
چند مین بعد
با بغل گرم یکی چشمامو باز کردم دیدم جیمین بغلم کرده خوابیده خیلی کیوت بود دستامو دور صورتش قاب کردم لباشو محکم بوسیدم چشماشو. باز کرد یه لبخند خیلی قشنگی زد
۱۰۰.۸k
۱۲ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.