پارت 8
ویو هلن
بیدار شدم دیدم ساعت 5:55 دیقس اصلا سابقه نداشتم این ساعت بلند شم به جان خودم تو این 9 سال(بچه ها هلن یک سال بعد دبیو بی تی اس دقیقا سالگرد دبیو وارد گروه شده برای اعضا 10 ساله برای هلن 9)که وارد گروه شدم یک بار قبل 7 اونم با زور نامجون بیدار نشدم البته بغیر اینکه کامل شبو بیدار باشم😎
خب خب وقته کرم ریزیه وقت بهتر از این؟
خیلی خب
چون هم اتاقه کوک هستم اون همیشه دو لایه لباس میپوشه چون لباسشو موقه خواب در میاره پس الان مطمعنم یه زیر پیرنی
و شلوارک تنشه همین طور پتو رو تا ناموس کشیده روش رو به شکم خوابیده بود رفتم رو کمرش نشستم یه لیوان اب گذاشتم کنار میز تختش
که وقتی اومد عاشقانه بازی دراره بریزم روش و... دیگه کرم ریزیم بزرگه همین طور همین طور صورتشو ناز کردم گفتم: عشقم پاشو دیگه دیر میشه ها
که یهو اومد برگرده یکم ازش فاصله گرفتم تا رو به کمر بخوابه همین که اومد نوازشم
کنه ابو خالی کردم روش جیغ زدم
اون تو خواب بیداری بود نمیدونست داره چیکار میکنه منم که فرست طلب
جیغ زدم رفتم تو حال همه اعضا دورم جمع شدن
هلن با داد: جیغغغغغغغ کوک داشت یه کاراییی باهام میکرددددد
کوک خودش از خدا بیخبر بود چون نشنید چی گفتم افتاد دنبالم بخاطر ابی که روش ریختم
کوک: بیا اینجا کاریت ندارم چرا فرار میکنی ها؟ فقط بگیرمت یه جوری ب...
نامجون: کوک تو دیگه چطور ادمی هستی اون هم گروهیته
نمیتونی بدون اینکه خودش بخواد باهاش رابطه داشته باشی(عصبی)
کوک: چی؟ رابطه؟
همون موقه بود که از خنده روی زمین افتادم
هلن: به خودم افتخار
میکنم عجب نقشه خوبی ریختم
همه اعضا عصبی دورم جمع شدن که خندم محو شد و یه لبخند ضایع زدم: خب چطورین خوابای خوبی دیدین؟
کوک کمکم کرد بلند شم ولی دوباره حولم داد افتادم زمین
هلن: کوک این چه رفطاریه
کوک: فراره تاوان پس بدی
همشون نشستن دورم نامجون دستمو گرفت ته پاهامو
هلن: ای... این... جا... چه خبره؟
همون موقه کوک یکم لباسمو داد بالا که شکمم کامل معلوم بود همشون لبخند های شیطانی داشتن مگه دست من بود منحرفم شدم ها؟ که همون موقه....
بیدار شدم دیدم ساعت 5:55 دیقس اصلا سابقه نداشتم این ساعت بلند شم به جان خودم تو این 9 سال(بچه ها هلن یک سال بعد دبیو بی تی اس دقیقا سالگرد دبیو وارد گروه شده برای اعضا 10 ساله برای هلن 9)که وارد گروه شدم یک بار قبل 7 اونم با زور نامجون بیدار نشدم البته بغیر اینکه کامل شبو بیدار باشم😎
خب خب وقته کرم ریزیه وقت بهتر از این؟
خیلی خب
چون هم اتاقه کوک هستم اون همیشه دو لایه لباس میپوشه چون لباسشو موقه خواب در میاره پس الان مطمعنم یه زیر پیرنی
و شلوارک تنشه همین طور پتو رو تا ناموس کشیده روش رو به شکم خوابیده بود رفتم رو کمرش نشستم یه لیوان اب گذاشتم کنار میز تختش
که وقتی اومد عاشقانه بازی دراره بریزم روش و... دیگه کرم ریزیم بزرگه همین طور همین طور صورتشو ناز کردم گفتم: عشقم پاشو دیگه دیر میشه ها
که یهو اومد برگرده یکم ازش فاصله گرفتم تا رو به کمر بخوابه همین که اومد نوازشم
کنه ابو خالی کردم روش جیغ زدم
اون تو خواب بیداری بود نمیدونست داره چیکار میکنه منم که فرست طلب
جیغ زدم رفتم تو حال همه اعضا دورم جمع شدن
هلن با داد: جیغغغغغغغ کوک داشت یه کاراییی باهام میکرددددد
کوک خودش از خدا بیخبر بود چون نشنید چی گفتم افتاد دنبالم بخاطر ابی که روش ریختم
کوک: بیا اینجا کاریت ندارم چرا فرار میکنی ها؟ فقط بگیرمت یه جوری ب...
نامجون: کوک تو دیگه چطور ادمی هستی اون هم گروهیته
نمیتونی بدون اینکه خودش بخواد باهاش رابطه داشته باشی(عصبی)
کوک: چی؟ رابطه؟
همون موقه بود که از خنده روی زمین افتادم
هلن: به خودم افتخار
میکنم عجب نقشه خوبی ریختم
همه اعضا عصبی دورم جمع شدن که خندم محو شد و یه لبخند ضایع زدم: خب چطورین خوابای خوبی دیدین؟
کوک کمکم کرد بلند شم ولی دوباره حولم داد افتادم زمین
هلن: کوک این چه رفطاریه
کوک: فراره تاوان پس بدی
همشون نشستن دورم نامجون دستمو گرفت ته پاهامو
هلن: ای... این... جا... چه خبره؟
همون موقه کوک یکم لباسمو داد بالا که شکمم کامل معلوم بود همشون لبخند های شیطانی داشتن مگه دست من بود منحرفم شدم ها؟ که همون موقه....
۲.۶k
۲۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.