پسر عموی مغرور من●○
پسر عموی مغرور من●○
Chapter two P2
دخترک بعد گفتن این جمله از اتاق بیرون آومد و به سمت حیاط رفت و بعد از اینکه سوار ماشینش شد به سمت عمارت خودش رفت تا از حال پسر عموی مغرورش باخبر بشه هر چند دخترک میتوانست حدس بزند که چه حالی دارد
بعد از اینکه ماشینش را جلوی عمارتش نگه داشت سوئیچ رو به راننده داد و خودش از پله های عمارتش بالا رفت بعد از اینکه داخل عمارتش رفت به سمت اتاقش رفت تا لباسای که هنوز از چند ساعت پیش تنش بودن رو از تنش بیرون بیاورد و بلافاصله بعد از اینکه لباس هایش را درآورد به سمت حموم رفت و بعد از ۳۰ مین حموم اومد بیرون و بعد رسیدگی به پوستش و موهاش شلوار لیمویی به همراه پیراهن سفید رنگش را تنش کرد و موهایش را خرگوشی بست و یه آرایش خفیف کرد و بعد از آخرین دید زدن وضعیت خود در آیینه از پله های عمارت پایین رفت و به سمت زیر زمین عمارتش راهی شد
وقتی جلوی در ایستاد بادیگاردا ایستاده بودن
دخترک بادیگاردا را کنار زد و داخل شد که با پسر عمویش روبه رو شد
دخترک دور پسر که به صندلی بسته شده بود میچرخید
کوک:پس پلیس مخفی بودی
ا.ت:خودت چی فکر میکنی
ا.ت:خب نمیخوای چیزی بگم
کوک:اومم چی میخوای بشنوی
ات:بستگی به تو داره
کوک:اومم من یه مابیام که همه ی کارای خلافو من میکنم هرچیزی میشه از سر منه ،خوبه؟
ا.ت:عالیه
و دخترک از اتاق بیرون اومد و پوزخند زیرزمین رو ترک کرد
ا.ت ذهنش:پسر عموی مغرور ما زیادی سادست
#fake_sanaku#jungkook
Chapter two P2
دخترک بعد گفتن این جمله از اتاق بیرون آومد و به سمت حیاط رفت و بعد از اینکه سوار ماشینش شد به سمت عمارت خودش رفت تا از حال پسر عموی مغرورش باخبر بشه هر چند دخترک میتوانست حدس بزند که چه حالی دارد
بعد از اینکه ماشینش را جلوی عمارتش نگه داشت سوئیچ رو به راننده داد و خودش از پله های عمارتش بالا رفت بعد از اینکه داخل عمارتش رفت به سمت اتاقش رفت تا لباسای که هنوز از چند ساعت پیش تنش بودن رو از تنش بیرون بیاورد و بلافاصله بعد از اینکه لباس هایش را درآورد به سمت حموم رفت و بعد از ۳۰ مین حموم اومد بیرون و بعد رسیدگی به پوستش و موهاش شلوار لیمویی به همراه پیراهن سفید رنگش را تنش کرد و موهایش را خرگوشی بست و یه آرایش خفیف کرد و بعد از آخرین دید زدن وضعیت خود در آیینه از پله های عمارت پایین رفت و به سمت زیر زمین عمارتش راهی شد
وقتی جلوی در ایستاد بادیگاردا ایستاده بودن
دخترک بادیگاردا را کنار زد و داخل شد که با پسر عمویش روبه رو شد
دخترک دور پسر که به صندلی بسته شده بود میچرخید
کوک:پس پلیس مخفی بودی
ا.ت:خودت چی فکر میکنی
ا.ت:خب نمیخوای چیزی بگم
کوک:اومم چی میخوای بشنوی
ات:بستگی به تو داره
کوک:اومم من یه مابیام که همه ی کارای خلافو من میکنم هرچیزی میشه از سر منه ،خوبه؟
ا.ت:عالیه
و دخترک از اتاق بیرون اومد و پوزخند زیرزمین رو ترک کرد
ا.ت ذهنش:پسر عموی مغرور ما زیادی سادست
#fake_sanaku#jungkook
۱۴.۵k
۰۶ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.