دو پارتی از تهیونگ
دو پارتی از تهیونگ
ویو ا.ت داشتم تو خونه با یونتان بازی میکردم که یهو یه صدای عجیبی شنیدم خیلی ترسیدم چون اونشب تهیونگ کمپانی بود و تا دیر وقت داشت کار میکرد خیلی ترسیده بودم یونتان رو تو بغلم فشردم و رفتم بالا زنگ زدم به تهیونگ ولی خاموش بود یهو انگار یکی اومد تو خونه یه لحضه گفتم شاید تهیونگه صداش زدم ولی چیزی نگف با ترس و لرز رفتم پایین و......
ویو ته
تو کمپانی بودم با بچه ها داشتیم تمرین میکردیم دیدیم ساعت یک هست ولی کمپانی خیلیی تمرین داده بود بهمون رفتم به ا.ت زنگ بزنم که دیدم گوشیم خاموشه وای حتما
ا.ت بهم زنگ زده از کوک گوشیو گرفتم و زنگ زدم ولی جواب نداد نگران شدم از کمپانی اجازه گرفتم 10 دقه بیشتر طول نکشه رفتم انقد با سرعت رفتم که سر 5 مین رسیدم رفتم خونه ولی هیچ صدایی نیومد رفتم بالا ا.ت رو صدا زدم و با جسم بی جون ا.ت مواجه شدم سریع رفتم سمتش دستاشو گرفتم گفتم:
ا.ت خوشگلم چشماتو باز کن دستش سرد بود
با سرعت برق و باد رفتم سمت بیمارستان
بردنش اتاق عمل اگه طوریش بشه من خودمو نمیبخشم همونجا خودمو سرزنش میکردم که یهو کوک زنگ زد به گوشی ا.ت مکامله:
ک: انیو ا.ت
ت: انیو(بی جون)
ک: عه تهیونگ کجایی اتفاقی افتاده
ت: اره ا.ت تو... بیمارستانه(با گریه)
ک: چی الان کدوم بیمارستانید؟
ت: بیمارستان......
(پایان مکالمه)
اعضا اومدن پیشم و دلداریم میدادن که یهو دکتر اومد رفتم سمتشو گفتم ا.ت چی شد گفت مث اینکه بهشون چاقوی بدی خورده و ما بخیه زدیم ولی حالشون خوب نیس باید چن روز بستری بشن و بیهوشن ناراحت رو صندلی نشستم که جیمین گفت
ج: وایسا ا.ت چاقو خورده کی تو خونه بوده که بش چاقو زدن
(ادامه دارد)
ببخشید اگه بد بود اولین فیکمه❣️✨
ویو ا.ت داشتم تو خونه با یونتان بازی میکردم که یهو یه صدای عجیبی شنیدم خیلی ترسیدم چون اونشب تهیونگ کمپانی بود و تا دیر وقت داشت کار میکرد خیلی ترسیده بودم یونتان رو تو بغلم فشردم و رفتم بالا زنگ زدم به تهیونگ ولی خاموش بود یهو انگار یکی اومد تو خونه یه لحضه گفتم شاید تهیونگه صداش زدم ولی چیزی نگف با ترس و لرز رفتم پایین و......
ویو ته
تو کمپانی بودم با بچه ها داشتیم تمرین میکردیم دیدیم ساعت یک هست ولی کمپانی خیلیی تمرین داده بود بهمون رفتم به ا.ت زنگ بزنم که دیدم گوشیم خاموشه وای حتما
ا.ت بهم زنگ زده از کوک گوشیو گرفتم و زنگ زدم ولی جواب نداد نگران شدم از کمپانی اجازه گرفتم 10 دقه بیشتر طول نکشه رفتم انقد با سرعت رفتم که سر 5 مین رسیدم رفتم خونه ولی هیچ صدایی نیومد رفتم بالا ا.ت رو صدا زدم و با جسم بی جون ا.ت مواجه شدم سریع رفتم سمتش دستاشو گرفتم گفتم:
ا.ت خوشگلم چشماتو باز کن دستش سرد بود
با سرعت برق و باد رفتم سمت بیمارستان
بردنش اتاق عمل اگه طوریش بشه من خودمو نمیبخشم همونجا خودمو سرزنش میکردم که یهو کوک زنگ زد به گوشی ا.ت مکامله:
ک: انیو ا.ت
ت: انیو(بی جون)
ک: عه تهیونگ کجایی اتفاقی افتاده
ت: اره ا.ت تو... بیمارستانه(با گریه)
ک: چی الان کدوم بیمارستانید؟
ت: بیمارستان......
(پایان مکالمه)
اعضا اومدن پیشم و دلداریم میدادن که یهو دکتر اومد رفتم سمتشو گفتم ا.ت چی شد گفت مث اینکه بهشون چاقوی بدی خورده و ما بخیه زدیم ولی حالشون خوب نیس باید چن روز بستری بشن و بیهوشن ناراحت رو صندلی نشستم که جیمین گفت
ج: وایسا ا.ت چاقو خورده کی تو خونه بوده که بش چاقو زدن
(ادامه دارد)
ببخشید اگه بد بود اولین فیکمه❣️✨
۶.۶k
۰۴ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.