I wish I never saw it. (پارت 8)
همراه بادیگارد رفتم بیرون در اتاق باز کردم همون جور که میخواستم بسته بودنش به صندلی شکنجه چشماشو بستن رفتم جلوش
جیمین: به به ببین کی این جاس... هانگ
هانگ: تو کی هستی؟ از جونم چی میخوای؟ منو از کجا میشناسی؟
جیمین: سوال اولت مزخرف بود دومی خوب میدونی دست زدن به اموال من چه عواقبی داره؟ و سومی پارچه رو از چشمش گرفتم... من فقیر ترین ادم این کشورو میدونم چه برسه به تو
هانگ: ا... اقای پارک م... من دست به اموال شما نزدم... اصلا اسلحه ای جابه جا نشده
پوزخنده صدا داری زدم
جیمین: من منظورم اسلحه نبود... وقتی میگم اموال من باید از همه چی در نظر بگیری از آدم تا اشیاء
هانگ: هه... برو بابا اموالم کدوم اموال من که چیزی از اموالت نمیخواستم گور بابات با اموالت
جلوش خم شدم تو چشماش زول زدمو
جیمین: عه... پس چرا دستای کثیفتو گذاشتی رو کمرش... هوم؟
هانگ: میدونی چیه... اصلا خوب کاری کردم چه جیگری بود برای زیر خواب
با این حرفش خون جلوی چشمامو گرفت ولی خودمو کنترل میکردم تا به خاطره عصبانی کردنم لذت نبره
رفتم سمت وسیله شکنجه دستامو روشون کشیدم
نگاهم به انبر مخصوص افتاد لبخندی به لبم اومد برداشتمش دندونگیر کنارشم برداشتم به بادیگارد
گفتم برام دستمال بیاره رفتم سمتش وسایل مورد نظزمو گذاشتم رو میز وقتی وسایل دید رنگش مثل گچ شد ولی خودشو جمع کرد بدیش این بود کاری رو که انجام میدمو تا اخر انجام میدم سرشو با بندای تکیه گاه صندلی بستم تا تکون نخوره
هانگ: هه.. فکر کردی میترسم...
نذاشتم حرف بزنه دندونگیرو گذاشتم تو دهنش حرفاش برام نامفهوم بود انبرو برداشتم یکی از پاهامو
گذاشتم رو صندلی انبرو گذاشتم رویکی از دنبدوناش کشیدم
خون ریخت بیرون دندون انداختم رو دستمال دونه به دونه تمام دندوناشو کشیدم خون از دهنش میریخت
جیمین: به به ببین کی این جاس... هانگ
هانگ: تو کی هستی؟ از جونم چی میخوای؟ منو از کجا میشناسی؟
جیمین: سوال اولت مزخرف بود دومی خوب میدونی دست زدن به اموال من چه عواقبی داره؟ و سومی پارچه رو از چشمش گرفتم... من فقیر ترین ادم این کشورو میدونم چه برسه به تو
هانگ: ا... اقای پارک م... من دست به اموال شما نزدم... اصلا اسلحه ای جابه جا نشده
پوزخنده صدا داری زدم
جیمین: من منظورم اسلحه نبود... وقتی میگم اموال من باید از همه چی در نظر بگیری از آدم تا اشیاء
هانگ: هه... برو بابا اموالم کدوم اموال من که چیزی از اموالت نمیخواستم گور بابات با اموالت
جلوش خم شدم تو چشماش زول زدمو
جیمین: عه... پس چرا دستای کثیفتو گذاشتی رو کمرش... هوم؟
هانگ: میدونی چیه... اصلا خوب کاری کردم چه جیگری بود برای زیر خواب
با این حرفش خون جلوی چشمامو گرفت ولی خودمو کنترل میکردم تا به خاطره عصبانی کردنم لذت نبره
رفتم سمت وسیله شکنجه دستامو روشون کشیدم
نگاهم به انبر مخصوص افتاد لبخندی به لبم اومد برداشتمش دندونگیر کنارشم برداشتم به بادیگارد
گفتم برام دستمال بیاره رفتم سمتش وسایل مورد نظزمو گذاشتم رو میز وقتی وسایل دید رنگش مثل گچ شد ولی خودشو جمع کرد بدیش این بود کاری رو که انجام میدمو تا اخر انجام میدم سرشو با بندای تکیه گاه صندلی بستم تا تکون نخوره
هانگ: هه.. فکر کردی میترسم...
نذاشتم حرف بزنه دندونگیرو گذاشتم تو دهنش حرفاش برام نامفهوم بود انبرو برداشتم یکی از پاهامو
گذاشتم رو صندلی انبرو گذاشتم رویکی از دنبدوناش کشیدم
خون ریخت بیرون دندون انداختم رو دستمال دونه به دونه تمام دندوناشو کشیدم خون از دهنش میریخت
۷۸.۸k
۱۰ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.