(گزارش شده)
فیک:black fate
پارت42
ویو لینو~~~~
=فردا دیگه دختر عزیزشون میومد وماه کامل منتظرش بود فردا عشقش میومد
لینو: انیش اگه بدونم توهم یه زره بهم حس داری بهت پیشنهاد میدم از این بیشتر نمیتونم تحمل کنم...واقعا نمیتونم میخوام فریاد بزنم بگم چقدر دوست دارم خداااا
ای ان: هیونگ
لینو: هوم...
ای ان: بیا بریم ساعت ۱۲ شبم کارمون تموم نمیشه
لینو: ساعت ۱۰ باید بریم دنبال لیسا فرودگاه
ای ان: یادم نبود... ای,وای...الان تازه ساعت ۹(صبحه) کلی وقت داریم
لینو: خب...اونم...نگرانه این ماه تمام کاراشو انجام داد بتونه بیاد و حالا
ای ان:...اون بهترین اونیه
لینو: اره...خب بریم بچه نون
=هردو راهی شدن ولی پسر بزرگتر خبر نداشت چقدر بد قراره دل ظریفش بشکنه چه بلایی قراره سرش بیاد
ویو فلیکس~~~~
=توی اتاقش بود ساعت ۵ بعد ظهر بود یه سوپرایز و یه شام رو ترتیب داده بود تا دخترر کوچولوش,رو ببره
و کلی سناریو رو اوی سرش درست کرده بود که چطور شبش رو شروع کنه باهاش,مطمئن بود اون مشکلی نداره خودشم میخواد و مطمئن بود اون دختر خجالتیه حتا بخاطر یه بوسه هم سرخ میشه نمبدونست چطور شروع کنه بلاخره فلیکس اولین بارش,بود تا حالا با هیچ کس نخوابیده بود
یه لباس بداش,خریده بود تا امشب تن کنه در اصل دو دست یه دست برای قرار قرمز و یه لباس خواب سیاه با صدایی به خودش اومد
(عکس لباسارو میزارم)
انیش: لیکسیااااااااااا
=لبخندی زد و در اتاقش,باز
فلیکس: جونم...
انیش: میخوام امشب شام درست کنم...
فلیکس: نهههه
انیش: چیشد...چرا؟!
فلیکس: اوووو...خب...امشب میریم بیرون...برای شام این لباسا
=دختر شک به لباسا نگا کرد ولی برای سیاه تعجب کرد
انیش: چی توی سرت میگذره مستر لی
فلیکس: یه چیزای خوب...یه ناله های بلند و بوسه های طولانی
انیش: من تاپم...خب بگو کجا میریم
فلیکس: خب یه خونه توی یه دره...یه ویلا...که خیلی خوبه مریم رستوران کنارش شام مون رو میخوریم بعد یه اتاق وی ای پی رزرو کردم برای ادامه شبمون...
انیش: اما فردا...میریم-
فلیکس: چون میخوام از نظر جنسی هم مال خودم باشی...دیگه مشکلی نداری که...اگه یه درصدم نخوای من انجامش نمیدم
=دختر نشست و مرد کنارش نشست,و دستاشو گرفت
انیش: من خیلی دوست دارم میخوام ولی میترسم
فلیکس: بهم اعتماد داری؟!
انیش: بیشتر از خودم
فلیکس: خب پس نترس عزیزم من کنارتم
انیش: تا تو باشی نمیترسم...
فلیکس: خیلی دوست دارم...
انیش: منم....خیلی دوست دارم
=بوسه ای رو شروع کردن ولی گوشیه مزاحم مرد زنگ خورد
فلیکس:بله
?خب.....
فلیکس:چی وای لعنتی...وایسا الان میام...
ادامه دارد.
حمایت کنید
#فیک
پارت42
ویو لینو~~~~
=فردا دیگه دختر عزیزشون میومد وماه کامل منتظرش بود فردا عشقش میومد
لینو: انیش اگه بدونم توهم یه زره بهم حس داری بهت پیشنهاد میدم از این بیشتر نمیتونم تحمل کنم...واقعا نمیتونم میخوام فریاد بزنم بگم چقدر دوست دارم خداااا
ای ان: هیونگ
لینو: هوم...
ای ان: بیا بریم ساعت ۱۲ شبم کارمون تموم نمیشه
لینو: ساعت ۱۰ باید بریم دنبال لیسا فرودگاه
ای ان: یادم نبود... ای,وای...الان تازه ساعت ۹(صبحه) کلی وقت داریم
لینو: خب...اونم...نگرانه این ماه تمام کاراشو انجام داد بتونه بیاد و حالا
ای ان:...اون بهترین اونیه
لینو: اره...خب بریم بچه نون
=هردو راهی شدن ولی پسر بزرگتر خبر نداشت چقدر بد قراره دل ظریفش بشکنه چه بلایی قراره سرش بیاد
ویو فلیکس~~~~
=توی اتاقش بود ساعت ۵ بعد ظهر بود یه سوپرایز و یه شام رو ترتیب داده بود تا دخترر کوچولوش,رو ببره
و کلی سناریو رو اوی سرش درست کرده بود که چطور شبش رو شروع کنه باهاش,مطمئن بود اون مشکلی نداره خودشم میخواد و مطمئن بود اون دختر خجالتیه حتا بخاطر یه بوسه هم سرخ میشه نمبدونست چطور شروع کنه بلاخره فلیکس اولین بارش,بود تا حالا با هیچ کس نخوابیده بود
یه لباس بداش,خریده بود تا امشب تن کنه در اصل دو دست یه دست برای قرار قرمز و یه لباس خواب سیاه با صدایی به خودش اومد
(عکس لباسارو میزارم)
انیش: لیکسیااااااااااا
=لبخندی زد و در اتاقش,باز
فلیکس: جونم...
انیش: میخوام امشب شام درست کنم...
فلیکس: نهههه
انیش: چیشد...چرا؟!
فلیکس: اوووو...خب...امشب میریم بیرون...برای شام این لباسا
=دختر شک به لباسا نگا کرد ولی برای سیاه تعجب کرد
انیش: چی توی سرت میگذره مستر لی
فلیکس: یه چیزای خوب...یه ناله های بلند و بوسه های طولانی
انیش: من تاپم...خب بگو کجا میریم
فلیکس: خب یه خونه توی یه دره...یه ویلا...که خیلی خوبه مریم رستوران کنارش شام مون رو میخوریم بعد یه اتاق وی ای پی رزرو کردم برای ادامه شبمون...
انیش: اما فردا...میریم-
فلیکس: چون میخوام از نظر جنسی هم مال خودم باشی...دیگه مشکلی نداری که...اگه یه درصدم نخوای من انجامش نمیدم
=دختر نشست و مرد کنارش نشست,و دستاشو گرفت
انیش: من خیلی دوست دارم میخوام ولی میترسم
فلیکس: بهم اعتماد داری؟!
انیش: بیشتر از خودم
فلیکس: خب پس نترس عزیزم من کنارتم
انیش: تا تو باشی نمیترسم...
فلیکس: خیلی دوست دارم...
انیش: منم....خیلی دوست دارم
=بوسه ای رو شروع کردن ولی گوشیه مزاحم مرد زنگ خورد
فلیکس:بله
?خب.....
فلیکس:چی وای لعنتی...وایسا الان میام...
ادامه دارد.
حمایت کنید
#فیک
۳.۸k
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.