سناریو...
#سناریو درخواستی
وقتی یه بچه میبینی تو شهر بازی و اصلا به اونا اهمیت نمیدی.
نامجون: هی..*رو به خانواده بچه هه*بچت رو بردار تا بچت رو..پرت نکردم اون ورا..
...
سوکجین:هی عزیزم....عزیزم فکنم دیگه زیاد موندیم نه؟
ا.ت : نمیخوام..
سوکجین:برات دارم..تا فردا اگ لنگ زدی ب من ربطی نداره هاا
...
یونگی: خیلی..غیرمحترمانه بچه رو پرت میکنه.. اونور *عاره ...عاصیصم چه انتظاری داری*
...
هوسوک: یاا..ما ک دیشب کار کردیماا.. اصن گوش میدی؟
...
جیمین: توام.. بچه میخوای..بیبی؟هوم؟
ا.ت : نه بابا..اصن بچه چیه؟
...
تهیونگ: ا.ت؟...چی؟؟ الان *از دور داره نگات میکنه* الان داره... با پدر بچه هه حرف میزنه؟ *شما دیگه الان تو بیمارستان هستید*
...
جونگکوک:بیب..من خستم شد..بنظرت اسم بچمون رو چی بزاریم؟..اگ امشب شروع کنیم..فردا اوکی میشه..
...
اینمواسهشروعتابستون!
وقتی یه بچه میبینی تو شهر بازی و اصلا به اونا اهمیت نمیدی.
نامجون: هی..*رو به خانواده بچه هه*بچت رو بردار تا بچت رو..پرت نکردم اون ورا..
...
سوکجین:هی عزیزم....عزیزم فکنم دیگه زیاد موندیم نه؟
ا.ت : نمیخوام..
سوکجین:برات دارم..تا فردا اگ لنگ زدی ب من ربطی نداره هاا
...
یونگی: خیلی..غیرمحترمانه بچه رو پرت میکنه.. اونور *عاره ...عاصیصم چه انتظاری داری*
...
هوسوک: یاا..ما ک دیشب کار کردیماا.. اصن گوش میدی؟
...
جیمین: توام.. بچه میخوای..بیبی؟هوم؟
ا.ت : نه بابا..اصن بچه چیه؟
...
تهیونگ: ا.ت؟...چی؟؟ الان *از دور داره نگات میکنه* الان داره... با پدر بچه هه حرف میزنه؟ *شما دیگه الان تو بیمارستان هستید*
...
جونگکوک:بیب..من خستم شد..بنظرت اسم بچمون رو چی بزاریم؟..اگ امشب شروع کنیم..فردا اوکی میشه..
...
اینمواسهشروعتابستون!
۸.۸k
۰۶ تیر ۱۴۰۳