چند پارتی: نام:"پسرک مو مشکی" شرط:" ¹⁵ کامنت"🌙💜🥂
part¹
*****
با خستگی زیاد خودشو رو تخت پرتاب کرد...صدایه نوتیف موبایلش آرامشی ک داشتو بهم زد,گوشیشو از جیب شلوار چرم مشکی رنگش بیرون آورد ولی از شدت خستگی خاست گوشیو رو تخت پرت کنه ک وقتی اسم شخصی ک بش پیام داده بود سریع پاشد و درست نشست و لبخنده پهنی رو لبش نقش بست:)
تاریخ تولده پسرو زد و بعد باز شدن قفل گوشیش ب پیامی از "My,moon"با دقت خیره شد:
"سیللاممم کاتی جونممم🫶
خاستم بگم ک میخام ی چیزیو بت بگم,پس بیا کنار دریا,
اوکی؟
بایییی,ماچ ب لپاتتت🌙🍭"
دختر ذوقی وصف ناپذیری کرد و سریع پاشد مشغول حاضر شدن شد....
اون پسر دوستش بود...اما "کاترین" حس دوستی بش نداشت!حس تنفر یا حتی عشق هم بش نداشت,بلکه دوستش یعنی "جئون جونگ کوک" رو "میپرستید"
_کنار دریا_ساعت:"⁸:⁵¹"_شب هوا سرد_
دختری ک با لباسی نباتی رنگ ب طرفش میومد سرعتشو زیاد کرد و خودشو تو آغوشش انداخت:
جونگ کوک:دلم برات تنگ شده بود فندق🖇
پسر نمیدونست ک با همین حرفا و کارایه سادش باعث میشه پروانه ها تو قلب کاترین اکلیل پمپاژ کنن:)
دختر لب زد:منم همینطور جونگ کوکااا:)
کاترین:خب, بانی خرگوشع مون چی میخاد بم بگه؟؟؟
جونگ کوک:اول بزار ذرت مکزیکی مهمونت کنم بعد!
بعد ب طرفی ک مردی ذرت مکزیکی داشت رفت...
دختر هم با سرعت بالایه صخره رفت:
در حالی ک ب آسمون تاریک,ماه,ستارگان,دریا,و... خیره بود با بغض لب زد:
"کاترین:من عاشق شدم:) عاشق پسری که چشمایه مشکی و درشتی داره و موهای مشکل و پریشون که وقتی تو باد تکون میخوره قلبم رو ب لرزه در می آره :) لبخندش:) هیچوقت این شاهکار هنری رو فراموش نمیکنم دوستام میگن چطور شد ک عاشق و مجنونش شدی؟ من فقط تنها میگم نمیدونم ولی عشق به ظاهر نیست به باطن هست ولی برای من اون زیباترین پسری هست که دیدم :) قلبم وقتی اون رو میبینم ب لرزه در می آد مهربون هست شوخ هست و به دل همه میشینه:) من اونو ب اندازه تک تک آسمون ها دوست دارم :) اون دوست بچگی هام هست ولی هیچوقت ب اکن نگفتم که چقدر دوستش دارم ولی مطمئنم منو دوست نداره :) چون طوری به دوستم"یونا" نگاه میکنه که از جنس عشق هست من خودم عاشقم و میفهمم چه نگاهی از جنس عشق هست وقتی اونو میبینه معلوم هست چقدر ذوق میکنه.¹⁸ سال هست اونو دیدم ¹⁸ سال هست ک شبا دلتنگتم ¹⁸ سال هست ک شب روزم شده اون :) اگه تو با یونا باشی,من...دلم برات تنگ میشه پسرک مو مشکی:)"
کاترین:البته...من دست نمیکشم...مم دست نمیکشم ازت تا زمانی ک خودت بم بگی ک یکی دیگه رو دوست داری!
ک متوجه شد "جونگ کوک" با دو داره میاد سمتش...
جونگ کوک:کا...*نفس نفس*تی...*نفس نفس*...هیم,نگاه کن چقد ظرفش خوشگلههه!!*ذوق*
کاترین درحالی ک ب جونگ کوک نگاه میکرد لب زد:آره خیلی خوشگله،انقد خوشگله ک میخام تا ابد نگهش داشته باشم.
کوک:من,عاشق,شدم!؟
*****
با خستگی زیاد خودشو رو تخت پرتاب کرد...صدایه نوتیف موبایلش آرامشی ک داشتو بهم زد,گوشیشو از جیب شلوار چرم مشکی رنگش بیرون آورد ولی از شدت خستگی خاست گوشیو رو تخت پرت کنه ک وقتی اسم شخصی ک بش پیام داده بود سریع پاشد و درست نشست و لبخنده پهنی رو لبش نقش بست:)
تاریخ تولده پسرو زد و بعد باز شدن قفل گوشیش ب پیامی از "My,moon"با دقت خیره شد:
"سیللاممم کاتی جونممم🫶
خاستم بگم ک میخام ی چیزیو بت بگم,پس بیا کنار دریا,
اوکی؟
بایییی,ماچ ب لپاتتت🌙🍭"
دختر ذوقی وصف ناپذیری کرد و سریع پاشد مشغول حاضر شدن شد....
اون پسر دوستش بود...اما "کاترین" حس دوستی بش نداشت!حس تنفر یا حتی عشق هم بش نداشت,بلکه دوستش یعنی "جئون جونگ کوک" رو "میپرستید"
_کنار دریا_ساعت:"⁸:⁵¹"_شب هوا سرد_
دختری ک با لباسی نباتی رنگ ب طرفش میومد سرعتشو زیاد کرد و خودشو تو آغوشش انداخت:
جونگ کوک:دلم برات تنگ شده بود فندق🖇
پسر نمیدونست ک با همین حرفا و کارایه سادش باعث میشه پروانه ها تو قلب کاترین اکلیل پمپاژ کنن:)
دختر لب زد:منم همینطور جونگ کوکااا:)
کاترین:خب, بانی خرگوشع مون چی میخاد بم بگه؟؟؟
جونگ کوک:اول بزار ذرت مکزیکی مهمونت کنم بعد!
بعد ب طرفی ک مردی ذرت مکزیکی داشت رفت...
دختر هم با سرعت بالایه صخره رفت:
در حالی ک ب آسمون تاریک,ماه,ستارگان,دریا,و... خیره بود با بغض لب زد:
"کاترین:من عاشق شدم:) عاشق پسری که چشمایه مشکی و درشتی داره و موهای مشکل و پریشون که وقتی تو باد تکون میخوره قلبم رو ب لرزه در می آره :) لبخندش:) هیچوقت این شاهکار هنری رو فراموش نمیکنم دوستام میگن چطور شد ک عاشق و مجنونش شدی؟ من فقط تنها میگم نمیدونم ولی عشق به ظاهر نیست به باطن هست ولی برای من اون زیباترین پسری هست که دیدم :) قلبم وقتی اون رو میبینم ب لرزه در می آد مهربون هست شوخ هست و به دل همه میشینه:) من اونو ب اندازه تک تک آسمون ها دوست دارم :) اون دوست بچگی هام هست ولی هیچوقت ب اکن نگفتم که چقدر دوستش دارم ولی مطمئنم منو دوست نداره :) چون طوری به دوستم"یونا" نگاه میکنه که از جنس عشق هست من خودم عاشقم و میفهمم چه نگاهی از جنس عشق هست وقتی اونو میبینه معلوم هست چقدر ذوق میکنه.¹⁸ سال هست اونو دیدم ¹⁸ سال هست ک شبا دلتنگتم ¹⁸ سال هست ک شب روزم شده اون :) اگه تو با یونا باشی,من...دلم برات تنگ میشه پسرک مو مشکی:)"
کاترین:البته...من دست نمیکشم...مم دست نمیکشم ازت تا زمانی ک خودت بم بگی ک یکی دیگه رو دوست داری!
ک متوجه شد "جونگ کوک" با دو داره میاد سمتش...
جونگ کوک:کا...*نفس نفس*تی...*نفس نفس*...هیم,نگاه کن چقد ظرفش خوشگلههه!!*ذوق*
کاترین درحالی ک ب جونگ کوک نگاه میکرد لب زد:آره خیلی خوشگله،انقد خوشگله ک میخام تا ابد نگهش داشته باشم.
کوک:من,عاشق,شدم!؟
۲۷.۴k
۲۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.