We were just friends but...P.30
ا.ت : الان وقته خوبیه که فرار کنم اما چجوری از بادیگاردا رد شممم اخه لعنتییی
بعد سه مین فک کردن
ا.ت : وقتی داشت لباساشو عوض می کرد توی کمد یک چیزی بود...
ا.ت رفت اون جمعه ی سنگین گنده رو ورداشت و از پنجره پرت کرد پایین و صدای انفجار داد ، و دقیقا طبق نقشش حواس همه به اون صدا جلب شد . ا.ت هم چون با التماس جکسون رو راضی کرده بود که درو قفل نکنه تونست فرار کنه و به بیرون برسه . از در بزرگ محوطه خارج شد و به خیابون بزرگ ، ترسناک و تاریکی رسید که حتی یک پرنده عم توش پر نمی زد .
شروع کرد به راه رفتن که یهو بادیگاردی داد زد
بادیگارد : دختره داره فرار می کنه*داد
ا.ت شروع به دوییدن کرد و چون کفش پاش نبود کل پاهاش خونی بود و درد می کرد ولی ارزش جونشو داد . با سرعت نور می دویید بدون مقصدی برای رفتن و اشنایی برای شناختن . اینجا امریکا بود...دخترک قصه بدون مقصد فقط می دویید بدون توجه به پاهای خونی و ضربان قلب پالاش .
با چند میلیون وونی که توی کارتش داد تنها کاری که کرد بیلیت خریدن بود ، اون حتی گوشیش رو هم نداشت ولی نمی تونست پولش رو برای خریدن گوشی هدر بده ، ا.ت از هواپیما می ترسید به همین دلیل هرجور که شده کاغذو خودکاری پیدا کرد و ادرس خونه ی جیمین رو روش نوشت تا اگر کسی نامه رو پیدا کرد برای جیمین ارسال کنه
*ا.ت ویو
بیلیتم رو گرفتم و توی فرودگاه با پاهای خونی نشسته بودم ، از هواپیما وحشت داشتم یادمه جیمین بهم گفته بود قول میدم دستاتو بگیرم و بغلت کنم وقتی برای ماه عسل خواستیم بریم فرانسه شهر مرود علاقت . گریم گرفته بود ولی همش با خودم حرف می گفتم جیمینا منتظر باش من دارم میام
+ سوار هواپیما شد و به سلامت رسید +
ا.ت : کره اخیش بوی خوش کره جیمینااااااا دارم میامممم
با عجله و تند تند می دوییدم تا به اولین ایستگاه تاکسی برسم ، ایستگاه نزدیک پارکی بود که همیشه با جیمین می رفتیم
*جیمین ویو
مث یک جسد شده بودم ، دلم واسش تنگ شده بود . هیچ خبری ازش نداشتم و حالم بد بود تصمیم گرفتم به پارکی برم که همیشه با ا.ت می رفتیم ، وقتی رسیدم داشتم تو پارک راه می رفتم که یهو...
همه جا ا.ت رو میدیدم یک دختره رو دیدم که دقیقا اونور خیابون روبه روی پارک وایساده بودو بهم زل زده بود ، خیلی شبیه ا.ت بود . ولی چرا بغض کرده ؟ نکنه اون ا.ت منه
جیمین : ا.تتتتتتت*عربده
ا.ت : جیمیناااااااااا
ا.ت با دو به سمت جیمین میومد که یهو...
^ادامه دارد...^
#بی_تی_اس
بعد سه مین فک کردن
ا.ت : وقتی داشت لباساشو عوض می کرد توی کمد یک چیزی بود...
ا.ت رفت اون جمعه ی سنگین گنده رو ورداشت و از پنجره پرت کرد پایین و صدای انفجار داد ، و دقیقا طبق نقشش حواس همه به اون صدا جلب شد . ا.ت هم چون با التماس جکسون رو راضی کرده بود که درو قفل نکنه تونست فرار کنه و به بیرون برسه . از در بزرگ محوطه خارج شد و به خیابون بزرگ ، ترسناک و تاریکی رسید که حتی یک پرنده عم توش پر نمی زد .
شروع کرد به راه رفتن که یهو بادیگاردی داد زد
بادیگارد : دختره داره فرار می کنه*داد
ا.ت شروع به دوییدن کرد و چون کفش پاش نبود کل پاهاش خونی بود و درد می کرد ولی ارزش جونشو داد . با سرعت نور می دویید بدون مقصدی برای رفتن و اشنایی برای شناختن . اینجا امریکا بود...دخترک قصه بدون مقصد فقط می دویید بدون توجه به پاهای خونی و ضربان قلب پالاش .
با چند میلیون وونی که توی کارتش داد تنها کاری که کرد بیلیت خریدن بود ، اون حتی گوشیش رو هم نداشت ولی نمی تونست پولش رو برای خریدن گوشی هدر بده ، ا.ت از هواپیما می ترسید به همین دلیل هرجور که شده کاغذو خودکاری پیدا کرد و ادرس خونه ی جیمین رو روش نوشت تا اگر کسی نامه رو پیدا کرد برای جیمین ارسال کنه
*ا.ت ویو
بیلیتم رو گرفتم و توی فرودگاه با پاهای خونی نشسته بودم ، از هواپیما وحشت داشتم یادمه جیمین بهم گفته بود قول میدم دستاتو بگیرم و بغلت کنم وقتی برای ماه عسل خواستیم بریم فرانسه شهر مرود علاقت . گریم گرفته بود ولی همش با خودم حرف می گفتم جیمینا منتظر باش من دارم میام
+ سوار هواپیما شد و به سلامت رسید +
ا.ت : کره اخیش بوی خوش کره جیمینااااااا دارم میامممم
با عجله و تند تند می دوییدم تا به اولین ایستگاه تاکسی برسم ، ایستگاه نزدیک پارکی بود که همیشه با جیمین می رفتیم
*جیمین ویو
مث یک جسد شده بودم ، دلم واسش تنگ شده بود . هیچ خبری ازش نداشتم و حالم بد بود تصمیم گرفتم به پارکی برم که همیشه با ا.ت می رفتیم ، وقتی رسیدم داشتم تو پارک راه می رفتم که یهو...
همه جا ا.ت رو میدیدم یک دختره رو دیدم که دقیقا اونور خیابون روبه روی پارک وایساده بودو بهم زل زده بود ، خیلی شبیه ا.ت بود . ولی چرا بغض کرده ؟ نکنه اون ا.ت منه
جیمین : ا.تتتتتتت*عربده
ا.ت : جیمیناااااااااا
ا.ت با دو به سمت جیمین میومد که یهو...
^ادامه دارد...^
#بی_تی_اس
۱۲.۱k
۱۷ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.