PART 2 وقتی افسردگی داشتی..
ساعت هشت صبععععع پاشددددددددددد یع خانومع بود که قاشق رپو میکوبید بع قابلمه
پاشیدددد برید دست بع اب
پاشدم و رقتم کاراری مربوطه رو انجام دادم و قرصمو خوردم و رفتیم برای اشنایی اینحا
یونا:اینجا قسمت غذاخوری..اینکا تفریحاتت..اینجا ورزش..اینجا مشاوره خصوصی
اینجا مشاوره عمومی
سوجی:ممنون
یونا:برو وقت صبحانست
سوجس:مرسی خدافظ
سوجی به سمت اتاق غذاخوری حرکت کرد کلی ادم اونجا بو د با ملیت های مختلف صبحانه رو خوردم ساعن 9 و ربع بود کلی وقت داشتم پس اول رفتم روی ترازو 30 کیلو بودم پس رفتم یکم ورزش کنم تصمیم گرفتم برم روی تردمیل و چند کیولیی وزن کم کنم...(وزنشم چقدر زیاده)
30 مین بعد
خب دیگه بسه برم لباسامو عوض کنم برم گلاس😐 اینجا از خونه بیشتر خش میکذرهـ
لباسه مخصوص رو پوشیدم و رفتم کلاس مشاوره
چندتا جا خالی بود و منم دورترینشو انتخاب کردمو نشستم بعد از چند مین به اقایی اومد و چرت و پرت هایی گفت و ماهم باید باهاش درد و دل میکردیم...
عیششش چقدر مسخرهههه
سوهو:خب درباره چیزی که اذیتتون میکنه صحبت کنید
ماشالا همه ور وراشونو کردن که رسید به من
سوهو:خب ....بفرمایید
سوجی:علاقه ای ندارم
سوهو:اینجا نیومدید شهربازی کت اومدید تیمارستان میفهمید
سوجی:.......
سوهو:به درک...نفر بعدیی..بفرماید
حرفای کسخره بقیه رو میشنیدم شکست مالی شکست عشقی
خدایا شاهده چیزایی که من کشیدم در برابر اینا هیچه..والا
کلاس مسخره تموم شذ و رقتیم منم که حوصلم خیلی سر رفته بود رفتم اتاق تفریحات ...
اتاقش چیز زیادی نداشتت ولی خب تز هیچی بهتر بود رفتم و یکم طراحی کرذم راستش خییلییی طراحیی دوشت دارم😍
ولی وقتی به نقاشی های بغل دستیام نگاه کردم دیدم که فقط گل و ذرخت و خورشید کشیدم
اوففففف
وقت جلسه خصوصی بود رفتم توی اتاق و روی صندلیش نشستم بازم همون ادم بود 😐😐
.......................
سوهو:خب الان هیچکی نیست میتونی حذف بزنی
سوجی:نوموخام
سوهو:اینجا اومدی درمان شی نیومدی خوش گدرونی
سوجی؛اهان
خلاصه کل کلای سوجی و سوهو ادامه داشت تااا
سوهو:بروووو بمیررر دخترهه هرزههه من دیکه دکترت نیستمممم ...پرستارررررر
سوجی:چه بهتر
پرسنار:بله
سوهو:بریم اتاق رییس من دیکه دکتر این خانم مبتسم
پرسنار:ولی اقایی دکتز
سوهو:هیشششش هیچی فقط بریم پیش رییس
پرستار :چشم
خب سوهو و پرسنار رفتن پیش رییس که اسمش نامجونه😁
سوهو:سلام اقای رییس
نامجون :به به سوهوو چه عجب از ایم طرقا
سوهو:راستش میخواسنک درباره بیمار جدید صحبت کنم خانم سوجی
نامجون:اوه بله بفرمایید..
سوهو:راستش من نمیتونم دکتر ایشون باشم
نامجون:برای چی؟
سوهو:من بیمار های زیادی زو تحمل مردم ولی ایشوم رو دیکه نمیتونم..بی ادب ترین..رومخ ترین..و پرو ترین مریضهه ...من نمیتونم لطفا خواهش نکنیدـ
نامجون :از شما بعیده اقای دکتر
سوهو:متاستفم و رفت
نامجون:ای بابا
............
وقت ناهار بود به سمت سالن غذاخوری حرکت کردم رفتم غذامو کرفتن و یه حا نشستم که صدای اون دکتره سوهو اومدـ
.....
سوهو:تاحالا همچین مریضی ندیدم ..احتمالا نامجون بعد از ناهار جلسه بزار برای انتخاب دکتر جدید برای دختره بهتون اطمینان میدم از دستش دییونه میشید اصلا قابل وصف نیست خیلیی رومخهههه دخترهییی پروو
همکاراش
ییونجین : عمراااا
یونجون:واقعاا منکخ قبول نمیکنم
جونکوک:من میکنم
سوهو:چییییی ...میخواییی اون هرزههه رو به عهدههه بگیرییییی
جونکوک:مواطب حرف زدنت باش...به همه ادما باید شانس دوباره داد
سوهو : عیشششششش
غذامو تموم کردمو و رفتم توی اتاقم تا بخوابم اما قبل از اینکه بخوابم دفترچه خاطراتم رپ باز کردم و درباره هرچی اتفاق افتاده نوشتم تا رسیدم به موضوع ناهار .......مرده بدجوری ذهنمو درگیر کرذه بوذ خیلی دلم میخواست قیافشو ببینم حیقت که باید تا فردا صب کنم دفترچه خاطراتمو بستمو سعی کردم سه ذره بخوابم
...........
پرش به جلسه بعد از ظهر
نامجون:خب..همتون میدونید برای چی اینجایید درسته
همه:بله
نامجون:خب سریع میرم اصل مطلب و رای گیری...کی حاضره دکتر خانم پارک رو به عهده بگیرن؟
کوکی:من
نامجون:اوه خب جونکوک تو باید فردا راس ساعت 11 باید با خانم پارک دیدن کنی امیدپارم باهاش کنار بیای
جونکوک:همین طوره(لبخند فیک)
خماری
شرط
فالو:3
لایک:2
پاشیدددد برید دست بع اب
پاشدم و رقتم کاراری مربوطه رو انجام دادم و قرصمو خوردم و رفتیم برای اشنایی اینحا
یونا:اینجا قسمت غذاخوری..اینکا تفریحاتت..اینجا ورزش..اینجا مشاوره خصوصی
اینجا مشاوره عمومی
سوجی:ممنون
یونا:برو وقت صبحانست
سوجس:مرسی خدافظ
سوجی به سمت اتاق غذاخوری حرکت کرد کلی ادم اونجا بو د با ملیت های مختلف صبحانه رو خوردم ساعن 9 و ربع بود کلی وقت داشتم پس اول رفتم روی ترازو 30 کیلو بودم پس رفتم یکم ورزش کنم تصمیم گرفتم برم روی تردمیل و چند کیولیی وزن کم کنم...(وزنشم چقدر زیاده)
30 مین بعد
خب دیگه بسه برم لباسامو عوض کنم برم گلاس😐 اینجا از خونه بیشتر خش میکذرهـ
لباسه مخصوص رو پوشیدم و رفتم کلاس مشاوره
چندتا جا خالی بود و منم دورترینشو انتخاب کردمو نشستم بعد از چند مین به اقایی اومد و چرت و پرت هایی گفت و ماهم باید باهاش درد و دل میکردیم...
عیششش چقدر مسخرهههه
سوهو:خب درباره چیزی که اذیتتون میکنه صحبت کنید
ماشالا همه ور وراشونو کردن که رسید به من
سوهو:خب ....بفرمایید
سوجی:علاقه ای ندارم
سوهو:اینجا نیومدید شهربازی کت اومدید تیمارستان میفهمید
سوجی:.......
سوهو:به درک...نفر بعدیی..بفرماید
حرفای کسخره بقیه رو میشنیدم شکست مالی شکست عشقی
خدایا شاهده چیزایی که من کشیدم در برابر اینا هیچه..والا
کلاس مسخره تموم شذ و رقتیم منم که حوصلم خیلی سر رفته بود رفتم اتاق تفریحات ...
اتاقش چیز زیادی نداشتت ولی خب تز هیچی بهتر بود رفتم و یکم طراحی کرذم راستش خییلییی طراحیی دوشت دارم😍
ولی وقتی به نقاشی های بغل دستیام نگاه کردم دیدم که فقط گل و ذرخت و خورشید کشیدم
اوففففف
وقت جلسه خصوصی بود رفتم توی اتاق و روی صندلیش نشستم بازم همون ادم بود 😐😐
.......................
سوهو:خب الان هیچکی نیست میتونی حذف بزنی
سوجی:نوموخام
سوهو:اینجا اومدی درمان شی نیومدی خوش گدرونی
سوجی؛اهان
خلاصه کل کلای سوجی و سوهو ادامه داشت تااا
سوهو:بروووو بمیررر دخترهه هرزههه من دیکه دکترت نیستمممم ...پرستارررررر
سوجی:چه بهتر
پرسنار:بله
سوهو:بریم اتاق رییس من دیکه دکتر این خانم مبتسم
پرسنار:ولی اقایی دکتز
سوهو:هیشششش هیچی فقط بریم پیش رییس
پرستار :چشم
خب سوهو و پرسنار رفتن پیش رییس که اسمش نامجونه😁
سوهو:سلام اقای رییس
نامجون :به به سوهوو چه عجب از ایم طرقا
سوهو:راستش میخواسنک درباره بیمار جدید صحبت کنم خانم سوجی
نامجون:اوه بله بفرمایید..
سوهو:راستش من نمیتونم دکتر ایشون باشم
نامجون:برای چی؟
سوهو:من بیمار های زیادی زو تحمل مردم ولی ایشوم رو دیکه نمیتونم..بی ادب ترین..رومخ ترین..و پرو ترین مریضهه ...من نمیتونم لطفا خواهش نکنیدـ
نامجون :از شما بعیده اقای دکتر
سوهو:متاستفم و رفت
نامجون:ای بابا
............
وقت ناهار بود به سمت سالن غذاخوری حرکت کردم رفتم غذامو کرفتن و یه حا نشستم که صدای اون دکتره سوهو اومدـ
.....
سوهو:تاحالا همچین مریضی ندیدم ..احتمالا نامجون بعد از ناهار جلسه بزار برای انتخاب دکتر جدید برای دختره بهتون اطمینان میدم از دستش دییونه میشید اصلا قابل وصف نیست خیلیی رومخهههه دخترهییی پروو
همکاراش
ییونجین : عمراااا
یونجون:واقعاا منکخ قبول نمیکنم
جونکوک:من میکنم
سوهو:چییییی ...میخواییی اون هرزههه رو به عهدههه بگیرییییی
جونکوک:مواطب حرف زدنت باش...به همه ادما باید شانس دوباره داد
سوهو : عیشششششش
غذامو تموم کردمو و رفتم توی اتاقم تا بخوابم اما قبل از اینکه بخوابم دفترچه خاطراتم رپ باز کردم و درباره هرچی اتفاق افتاده نوشتم تا رسیدم به موضوع ناهار .......مرده بدجوری ذهنمو درگیر کرذه بوذ خیلی دلم میخواست قیافشو ببینم حیقت که باید تا فردا صب کنم دفترچه خاطراتمو بستمو سعی کردم سه ذره بخوابم
...........
پرش به جلسه بعد از ظهر
نامجون:خب..همتون میدونید برای چی اینجایید درسته
همه:بله
نامجون:خب سریع میرم اصل مطلب و رای گیری...کی حاضره دکتر خانم پارک رو به عهده بگیرن؟
کوکی:من
نامجون:اوه خب جونکوک تو باید فردا راس ساعت 11 باید با خانم پارک دیدن کنی امیدپارم باهاش کنار بیای
جونکوک:همین طوره(لبخند فیک)
خماری
شرط
فالو:3
لایک:2
۳.۸k
۲۲ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.