فیک کوک
𝕸𝖞 𝖒𝖆𝖋𝖎𝖆⁶
بقیه دخترا داشتن فشار میخوردن و یا انگار داشت اشکشون درمیومد.
حس بدی بهم دست داد با دیدن این همه تبعیض.
چراباید دخترا تابع حرف باباها یا شوهراشون باشن! چرا همهچیز دست مرداست!؟
از اینکه نمیتونستم کاری براشون بکنم عذاب وجدان داشتم. خیلی ناراحت بودن. رز هم انگار ناراحت شده بود. سرمو پایین انداختم تا چهره ناراحتشونو نبینم. پدرای اونا یه مشت عوضین که سر دخترای دستهگلشون شرط بستن.
هه.....البته که پدر خودم نفر اول صفه.
(خانم جئون:€ آقای جئون:$ جیمین:÷ رز:× جونگکوک: _ )
$: خیلیخب. خوشحالم که قراره وصلت مبارکی بین خانواده جئون و پارک صورت بگیره. و همین طور از بقیهتون هم متشکرم برای حضور در اینجا. نگران دختراتون هم نباشید، اینجا حواسمون به همشون هست. و مخصوصا خانم لی!
مافیایی جئون ها خیییلی معروف بود. ولی پسراش همیشه توی سایه هستن.
احساس میکنم پسرکوچکشونو قبلا یه جایی دیدم، ولی یادم نمیاد کجا و کی.
اونا اونقدر قدرتمند هستن که بقیه حق ندارن کوچیکترین چیزی بهشون بگن.
[امارت خانوادهی لی]
دونهدونه لباسامو داخل ساک میزاشتم. برای آخرین بار خودمو توی آینه نگاه کردم. و بعد نگاهمو به سمت اتاق چرخوندم. باعث میشد یاد ۵ سال پیش بیوفتم. زمانی که مجبور به درس خوندم بودن. اون موقع ۱۸ سالم بود. سه سال درسمو بهخاطر زوگویی های اون مرتیکه جهشی خوندم. تازه داشتم وارد دانشگاه میشدم. اون مجبورم میکرد که درس بخونم.....
همش میگفت تو باید تحصیل کرده باشی. ولی دو سال بعدش بود که منو به زور شوهر داد.
اون موقع بود که میگفت دیگه نیازی به درس نداری. باید ازدواج کنی.
کلی این فقط بهونهای بود برای پنهون کردن باختنش و شرط بستن سر من با شوهر قبلیم جانگوو.....
بقیه دخترا داشتن فشار میخوردن و یا انگار داشت اشکشون درمیومد.
حس بدی بهم دست داد با دیدن این همه تبعیض.
چراباید دخترا تابع حرف باباها یا شوهراشون باشن! چرا همهچیز دست مرداست!؟
از اینکه نمیتونستم کاری براشون بکنم عذاب وجدان داشتم. خیلی ناراحت بودن. رز هم انگار ناراحت شده بود. سرمو پایین انداختم تا چهره ناراحتشونو نبینم. پدرای اونا یه مشت عوضین که سر دخترای دستهگلشون شرط بستن.
هه.....البته که پدر خودم نفر اول صفه.
(خانم جئون:€ آقای جئون:$ جیمین:÷ رز:× جونگکوک: _ )
$: خیلیخب. خوشحالم که قراره وصلت مبارکی بین خانواده جئون و پارک صورت بگیره. و همین طور از بقیهتون هم متشکرم برای حضور در اینجا. نگران دختراتون هم نباشید، اینجا حواسمون به همشون هست. و مخصوصا خانم لی!
مافیایی جئون ها خیییلی معروف بود. ولی پسراش همیشه توی سایه هستن.
احساس میکنم پسرکوچکشونو قبلا یه جایی دیدم، ولی یادم نمیاد کجا و کی.
اونا اونقدر قدرتمند هستن که بقیه حق ندارن کوچیکترین چیزی بهشون بگن.
[امارت خانوادهی لی]
دونهدونه لباسامو داخل ساک میزاشتم. برای آخرین بار خودمو توی آینه نگاه کردم. و بعد نگاهمو به سمت اتاق چرخوندم. باعث میشد یاد ۵ سال پیش بیوفتم. زمانی که مجبور به درس خوندم بودن. اون موقع ۱۸ سالم بود. سه سال درسمو بهخاطر زوگویی های اون مرتیکه جهشی خوندم. تازه داشتم وارد دانشگاه میشدم. اون مجبورم میکرد که درس بخونم.....
همش میگفت تو باید تحصیل کرده باشی. ولی دو سال بعدش بود که منو به زور شوهر داد.
اون موقع بود که میگفت دیگه نیازی به درس نداری. باید ازدواج کنی.
کلی این فقط بهونهای بود برای پنهون کردن باختنش و شرط بستن سر من با شوهر قبلیم جانگوو.....
۷.۴k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.