موضوع: وقتی پسرت به پدرش حسودی میکنه.
موضوع: وقتی پسرت به پدرش حسودی میکنه.
سن/اسم بچه: 14/آکوا
****
کاراکتر: ران و ریندو
توی اتاقت با عصبانیت به سقف اتاق خیره شده بودی... هومم خیلیا براشون سواله چرا نمیخوابی؟
بله! ران و ریندو درست مثل چسب به بدنت چسبیدن و جوری بغلت کردن که انگار اخرین روز زندگیته، از گرما مثل تخم مرغ داشتی آپ پز میشی اما چاره چیه؟ کی میتونه این دو تا خرس گنده روبیدار کنه؟
در بین توهمات و فکر هات در اتاق کوبیده شد و ران و ریندو از خواب پریدن.
ران:چیه؟ چیشده؟ پدرص*گا حرعت دارین به ا. ت من دست بزنین.
ریندو: یا قمر بنی هاشم، ران چرا موهات بازه انگار گربه موهاتو...
_آکوااا پسرم چیشده؟
آکوا با عصبانیت ران و ریندو رو با لگد پایین پرت میکنه و داد میزنه:«برید بیروم از این به بعد مرد این خونه و شوهر مامانی منم! من پیشش میخوابم».
ران: توله سگ چی میگی؟ برو بیرون زود باش!
ریندو شقیقه هاشو ماساژ میده و میگه:«پسر بابا برو کپه مرگتو بزار».
اکوا میاد روی تخت و دو دستی بغلتو میچسبه،.پسر این دوتاست پس جای تعجبی نداره.
آکوا: حرومیا گمشید برید بیرونننن!!
ران: پدرسوخته الان چی گفتییی.
اکوا از دست کارای عجیب ران و ریندو پشتت قایم میشه و در آخر مجبور شدی جلوی جنگ جام جهانی رو بگیری چون خونه رو به گند میکشیدن.
پس هر سه تاشون مثل کَنه بهت چسبیدن و تا خود صبح. خواب نداشتی
____________________________________
یه نکته:من باکمک ایشون
@kami_sama0
توانستم این فن کیک رو بنویسم حتمااااااااااااااااااااا
فالوشهههههههههعهه❤️❤️
سن/اسم بچه: 14/آکوا
****
کاراکتر: ران و ریندو
توی اتاقت با عصبانیت به سقف اتاق خیره شده بودی... هومم خیلیا براشون سواله چرا نمیخوابی؟
بله! ران و ریندو درست مثل چسب به بدنت چسبیدن و جوری بغلت کردن که انگار اخرین روز زندگیته، از گرما مثل تخم مرغ داشتی آپ پز میشی اما چاره چیه؟ کی میتونه این دو تا خرس گنده روبیدار کنه؟
در بین توهمات و فکر هات در اتاق کوبیده شد و ران و ریندو از خواب پریدن.
ران:چیه؟ چیشده؟ پدرص*گا حرعت دارین به ا. ت من دست بزنین.
ریندو: یا قمر بنی هاشم، ران چرا موهات بازه انگار گربه موهاتو...
_آکوااا پسرم چیشده؟
آکوا با عصبانیت ران و ریندو رو با لگد پایین پرت میکنه و داد میزنه:«برید بیروم از این به بعد مرد این خونه و شوهر مامانی منم! من پیشش میخوابم».
ران: توله سگ چی میگی؟ برو بیرون زود باش!
ریندو شقیقه هاشو ماساژ میده و میگه:«پسر بابا برو کپه مرگتو بزار».
اکوا میاد روی تخت و دو دستی بغلتو میچسبه،.پسر این دوتاست پس جای تعجبی نداره.
آکوا: حرومیا گمشید برید بیرونننن!!
ران: پدرسوخته الان چی گفتییی.
اکوا از دست کارای عجیب ران و ریندو پشتت قایم میشه و در آخر مجبور شدی جلوی جنگ جام جهانی رو بگیری چون خونه رو به گند میکشیدن.
پس هر سه تاشون مثل کَنه بهت چسبیدن و تا خود صبح. خواب نداشتی
____________________________________
یه نکته:من باکمک ایشون
@kami_sama0
توانستم این فن کیک رو بنویسم حتمااااااااااااااااااااا
فالوشهههههههههعهه❤️❤️
۱.۲k
۲۳ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.