P37
تمام مدت سرش پایین بود ، حس کردم تهیونگ احساس خوبی نسبت به این تازه واردا نداره خب حقم داشت جوری پیش لی هون و سانی نشسته بودن و حرف میزدن که بنظر میرسید همو از قبل میشناسن ، منم احساس خوبی نسبت بهشون نداشتم پس نگاهمو ازشون گرفتم و مثل تهیونگ مشغول غذا خوردن شدم .
(سویون ویو)
مشغول صحبت با سانی و بقیه بودم که لی هون دستش رو دور گردنم انداخت و گفت : سویون
با تعجب و کنجکاوی نگاهمو بهش دوختم و لب زدم : بله ؟؟
لی هون : اون پسره رو ببین
سویون : کدوم پسره ؟؟
لی هون : همون مو قشنگه که کنار یه دختر نشسته
توی سالن چشم چرخوندم که شخصی با این مشخصاتو پیدا کردم ، انگشت اشاره ام رو بالا آوردم و گفتم : اونو میگی
لی هون : اشاره نکن
بعدم انگشتمو آورد پایین و سرش رو به معنی تایید تکون داد و گفت : دقیقا منظورم همین بود
سویون : خب
لی هون : جذابه نه ؟؟
سویون : اره ولی خب چه ربطی به من داره
لی هون : اگه بتونی کاری رو که میگم خوب انجام بدی هم به نفع توعه هم به نفع من
نمیدونستم منظور لی هون از این حرف چی بود اما هرچی که بود به نفع منم بود پس چرا قبول نمیکردم ؟؟ نگاهم رو دوباره به پسره دوختم ، جذاب بود تاحالا این حد از جذابیت رو ندیده بودم غرق جذابیتش بودم که لی هون جلوی صورتم دست تکون داد و پرسید : خب بگو ببینم نظرت چیه ؟؟
بعد از مکث کوتاهی گفتم : قبوله
لبخند پیروز مندانه ای زد و گفت : میدونستم قبول میکنی
(سویون ویو)
مشغول صحبت با سانی و بقیه بودم که لی هون دستش رو دور گردنم انداخت و گفت : سویون
با تعجب و کنجکاوی نگاهمو بهش دوختم و لب زدم : بله ؟؟
لی هون : اون پسره رو ببین
سویون : کدوم پسره ؟؟
لی هون : همون مو قشنگه که کنار یه دختر نشسته
توی سالن چشم چرخوندم که شخصی با این مشخصاتو پیدا کردم ، انگشت اشاره ام رو بالا آوردم و گفتم : اونو میگی
لی هون : اشاره نکن
بعدم انگشتمو آورد پایین و سرش رو به معنی تایید تکون داد و گفت : دقیقا منظورم همین بود
سویون : خب
لی هون : جذابه نه ؟؟
سویون : اره ولی خب چه ربطی به من داره
لی هون : اگه بتونی کاری رو که میگم خوب انجام بدی هم به نفع توعه هم به نفع من
نمیدونستم منظور لی هون از این حرف چی بود اما هرچی که بود به نفع منم بود پس چرا قبول نمیکردم ؟؟ نگاهم رو دوباره به پسره دوختم ، جذاب بود تاحالا این حد از جذابیت رو ندیده بودم غرق جذابیتش بودم که لی هون جلوی صورتم دست تکون داد و پرسید : خب بگو ببینم نظرت چیه ؟؟
بعد از مکث کوتاهی گفتم : قبوله
لبخند پیروز مندانه ای زد و گفت : میدونستم قبول میکنی
۲.۰k
۲۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.