part 1
سلام من ات هستم ۲۴ سالمه و سال اخر دانشگاه هستم و از ایران برای ادامه تحصیل به کره اومدم.پدرم یکی از بزرگترین تاجرا بود.امروز قرار بود با دوستم برم بیرون رفتم لباسامو پوشیدم و عطر لیمویی مو زدم.گوشیمو داخل کیفم گذاشتم و راه افتادم.رفتیم و با هم کلی خرید کردیم ولی باید راهمون از هم جدا میشد چون خونه هامون جدا بود.داشتم از خیابون رد میشدم حس خوبی نداشتم همه جا تاریک بود.فقط یه لامپ روشن بود که اونم سوخت. با قرار گرفتن چیزی قلوی بینیم دیگه چیزی نفهمیدم.
۱۹.۶k
۲۶ دی ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.