رمان عشق ممنوعه پارت ۲۱
رفتیم لب ساحل که ارسلان گف دیانا من برم چیزی بخرم
من گفتم
دیا. نه ارسلان توروخدا نرو خطر ناکه اینجا
ارس.وا باشه
دیا.بشین همینجا
ارس.او
دیا.مرض
خلاصه قشنگ گرم صحبت بودیم که یه دفه یه موتوری اومد و دلار ها رو برد
ارسلان افتاد دنبالش منم افتادم دنبالشون
دیگه کار به بد جایی رسید دلار ها رو بردن انقد اونجا کوچه داشت ما گم شدیم و دزدا رفتن حالشو ببریم
ار.وای بدبخت شدیم دیانا حالا چجوری اینجا بمونیم
دیا.نگران نباش پیداشون میکنیم
اری.آره پیداشون میکنیم ولی چجوری از اینجا بریم بیرون
دیا.نمیدونم والا
کله کوچه هارو گشتیم که.......
بریدتوخماری
تا پارت بعد
من گفتم
دیا. نه ارسلان توروخدا نرو خطر ناکه اینجا
ارس.وا باشه
دیا.بشین همینجا
ارس.او
دیا.مرض
خلاصه قشنگ گرم صحبت بودیم که یه دفه یه موتوری اومد و دلار ها رو برد
ارسلان افتاد دنبالش منم افتادم دنبالشون
دیگه کار به بد جایی رسید دلار ها رو بردن انقد اونجا کوچه داشت ما گم شدیم و دزدا رفتن حالشو ببریم
ار.وای بدبخت شدیم دیانا حالا چجوری اینجا بمونیم
دیا.نگران نباش پیداشون میکنیم
اری.آره پیداشون میکنیم ولی چجوری از اینجا بریم بیرون
دیا.نمیدونم والا
کله کوچه هارو گشتیم که.......
بریدتوخماری
تا پارت بعد
۱۲.۸k
۰۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.