عشقی در افسانه ها پارت ۵
های کیوتام ✨️🌱
ببخشید یه زره دیر پارت گذاشتم✨️🌱
خوب بریم که شروع کنیم✨️🌱
_______________________________
ا.ت لباس رو پوشید آمد بیرون که به مایکی و اما نشون بده که زنگ خورد و اما رفت که در رو وا کنه یکدفعه دید که دراکن _ باجی میتسویا _ چیفویو _تاکه میچی هستن
به غیر از دراکن که تو رو دیده بود همه یه حول خورن و تاکه میچی سکته کرد
باجی: یا قرآن این دیگه کیه؟
چیفویو: یا ابلفصل یه دختر که عضو معبد هنر های رزمی اژدهای سیاه هست؟
میتسویا: دخترا رو آنجا راه نمیدن که
تاکه میچی: بدبخت شدیم الان میزنه همه رو نفله میکنه
ا.ت نزدیک اونا میشه و با یه قیافه ترسناک اونارو نگاه میکنه
ماسک رو میکشه پایین و با یه لبخند کاوایی میگه سلام به همگی دراکن سان این ها دوستای شما و مایکی هستن؟
دراکن سلام میکنه و میگه آره اینو دوستای مایکی و من هستند(بالبخند)
تاک میچی:ببینم تو عضو اژدهای سیاه هستی؟
باجی:مگه دخترا عضو اژدهای سیاه میشن؟
ا.ت: آره من عضو اژدهای سیاه هستم تاز شم میبینید که لباس فرم تنمه.
اما:چرا جلوی در وایستادید پاشید بیاید داخل صحبت کنید
دراکن خیلی بیخیال اومد داخل ولی میتسویا باجی چیفویو و تاکیه میچی با احتیاط و آروم اومدن داخل چون از ا.ت کمی میترسیدن.
همتون نشستید روی مبل و گرم صحبت شدید همه خودشونو معرفی کردن تو هم خودتو به اونا معرفی کردی
باجی: مایکی خودت میدونی امشب جلسه هست داخل معبد موساشی برای اینکه باید یک گنگ مبارزه کنیم؟
مایکی آره آره میدونم امشب جلسه هستش همه سر ساعت ۸ داخل معبد موساشی حاضر بشن.
ا.ت داخل ذهن: وای چه گنگ خفنی کاشکی میشد منم برم اونجا ببینمش فکر کنم مثل معبد اژدها سیاه باشه
مایکی: ببینم ا.ت دوست داری بیای گنگ رو ببینی؟
تو هم که از خدا خواسته با کله قبول کردی
تو این مابین تو مایکی داشتید با بقیه صحبت میکردید اما هم وسط میتسوریا و دراکن روی مبل سه نفره نشسته بودند.
اما گوشیشو درآورد و عکسو به دراکن و میتسوریا نشون داد.😈😈😈
دراکن: اما این عکس از کجا آوردی😅
اما امروز صبح که بیدار شدم با گوشیم ازشون عکس گرفتم.😎😈
هر دوتاشون داشتن از خنده پاره میشدند.
داکن:میتسوریا من چرخ خیاطیت نیازدارد.
میتسوریا: چرخ خیاطی رو نیاوردم.
میتسوریا سمت مایکی برگشت گفت:مایکی ببینم با خواهرم چیکار کردی
(اینجا اشاره به شما داره چون میتسوریا احترام زیادی برای شما قائله به شما میگه خواهرم)
دراکن:مایکی از این کارا از تو بعید بود خاک تو سرت مثلاً رئیس گنگی.
(درکن داره اینجا تلافی میکنه چون مایکی همیشه عشق بین اما و داکن رو مسخره میکنه)
_______________________________________________
لایک و کامت فراموش نشه ✨️🌱
حالا که خوندی اون قلب ساب مرده رو قرمز کن بزار انر ژی بگیرم✨️🌱😉
ببخشید یه زره دیر پارت گذاشتم✨️🌱
خوب بریم که شروع کنیم✨️🌱
_______________________________
ا.ت لباس رو پوشید آمد بیرون که به مایکی و اما نشون بده که زنگ خورد و اما رفت که در رو وا کنه یکدفعه دید که دراکن _ باجی میتسویا _ چیفویو _تاکه میچی هستن
به غیر از دراکن که تو رو دیده بود همه یه حول خورن و تاکه میچی سکته کرد
باجی: یا قرآن این دیگه کیه؟
چیفویو: یا ابلفصل یه دختر که عضو معبد هنر های رزمی اژدهای سیاه هست؟
میتسویا: دخترا رو آنجا راه نمیدن که
تاکه میچی: بدبخت شدیم الان میزنه همه رو نفله میکنه
ا.ت نزدیک اونا میشه و با یه قیافه ترسناک اونارو نگاه میکنه
ماسک رو میکشه پایین و با یه لبخند کاوایی میگه سلام به همگی دراکن سان این ها دوستای شما و مایکی هستن؟
دراکن سلام میکنه و میگه آره اینو دوستای مایکی و من هستند(بالبخند)
تاک میچی:ببینم تو عضو اژدهای سیاه هستی؟
باجی:مگه دخترا عضو اژدهای سیاه میشن؟
ا.ت: آره من عضو اژدهای سیاه هستم تاز شم میبینید که لباس فرم تنمه.
اما:چرا جلوی در وایستادید پاشید بیاید داخل صحبت کنید
دراکن خیلی بیخیال اومد داخل ولی میتسویا باجی چیفویو و تاکیه میچی با احتیاط و آروم اومدن داخل چون از ا.ت کمی میترسیدن.
همتون نشستید روی مبل و گرم صحبت شدید همه خودشونو معرفی کردن تو هم خودتو به اونا معرفی کردی
باجی: مایکی خودت میدونی امشب جلسه هست داخل معبد موساشی برای اینکه باید یک گنگ مبارزه کنیم؟
مایکی آره آره میدونم امشب جلسه هستش همه سر ساعت ۸ داخل معبد موساشی حاضر بشن.
ا.ت داخل ذهن: وای چه گنگ خفنی کاشکی میشد منم برم اونجا ببینمش فکر کنم مثل معبد اژدها سیاه باشه
مایکی: ببینم ا.ت دوست داری بیای گنگ رو ببینی؟
تو هم که از خدا خواسته با کله قبول کردی
تو این مابین تو مایکی داشتید با بقیه صحبت میکردید اما هم وسط میتسوریا و دراکن روی مبل سه نفره نشسته بودند.
اما گوشیشو درآورد و عکسو به دراکن و میتسوریا نشون داد.😈😈😈
دراکن: اما این عکس از کجا آوردی😅
اما امروز صبح که بیدار شدم با گوشیم ازشون عکس گرفتم.😎😈
هر دوتاشون داشتن از خنده پاره میشدند.
داکن:میتسوریا من چرخ خیاطیت نیازدارد.
میتسوریا: چرخ خیاطی رو نیاوردم.
میتسوریا سمت مایکی برگشت گفت:مایکی ببینم با خواهرم چیکار کردی
(اینجا اشاره به شما داره چون میتسوریا احترام زیادی برای شما قائله به شما میگه خواهرم)
دراکن:مایکی از این کارا از تو بعید بود خاک تو سرت مثلاً رئیس گنگی.
(درکن داره اینجا تلافی میکنه چون مایکی همیشه عشق بین اما و داکن رو مسخره میکنه)
_______________________________________________
لایک و کامت فراموش نشه ✨️🌱
حالا که خوندی اون قلب ساب مرده رو قرمز کن بزار انر ژی بگیرم✨️🌱😉
۱۰.۴k
۲۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.