بیبی من p6
(ویو ات)
من و جیمین داشتیم صبحونه میخوردیم ک جیمین گفت
_بیب امروز قراره بریم ازدواج کنیم
+عه جدی(ذوق)
_هوم
+ددی گوشیتو میدی یه لحظه میخوام به یکی زنگ بزنم
_نه لازم نکرده
+لطفا
_گفتم نه فکر فرار به سرت نزنه
+نمیخوام فرار کنم اصلا جلوی تو حرف میزنم
_باشه
+(گوشیو گرفت و به یونا زنگ زد)
"سلام ات چخبر باهم کنار اومدین
+اوهوم
+خب پس من مقصر شدم عیجان
+باشه حالا اومدم بگم ک امروز ازدواج میکنیم آماده باش
" عه باشه عیجان عیجان
+دیوونه( با خنده)
"خب دیگ خداحافظ
+خداحافظ
_بیب بیا بشین بغلم
+ام....ب.باشه
_دقیقا نشست روی دی.کم...دارم تحریک میشم بیب
+اممم... چیز الان وقتش نیس(خواست بلند شه ک جیمین دستشو گرفت)
_کجا
+اممم خب الان وقتش نیس لطفا
_حرف نباشه همینطوری بمون (لباشو بوسید)
(گوشی جیمین زنگ خورد)
_آه الان وقتش نبود
+اخیش
_باشه شب برات دارم
+برو بابا
_ آجوما آمادت میکنه برای عروسی
منم باید برم کار دارم بای
+اوکی بای
(علامت آجوما@)
دخترم بیا تا آماده کنم
+چشم
من و جیمین داشتیم صبحونه میخوردیم ک جیمین گفت
_بیب امروز قراره بریم ازدواج کنیم
+عه جدی(ذوق)
_هوم
+ددی گوشیتو میدی یه لحظه میخوام به یکی زنگ بزنم
_نه لازم نکرده
+لطفا
_گفتم نه فکر فرار به سرت نزنه
+نمیخوام فرار کنم اصلا جلوی تو حرف میزنم
_باشه
+(گوشیو گرفت و به یونا زنگ زد)
"سلام ات چخبر باهم کنار اومدین
+اوهوم
+خب پس من مقصر شدم عیجان
+باشه حالا اومدم بگم ک امروز ازدواج میکنیم آماده باش
" عه باشه عیجان عیجان
+دیوونه( با خنده)
"خب دیگ خداحافظ
+خداحافظ
_بیب بیا بشین بغلم
+ام....ب.باشه
_دقیقا نشست روی دی.کم...دارم تحریک میشم بیب
+اممم... چیز الان وقتش نیس(خواست بلند شه ک جیمین دستشو گرفت)
_کجا
+اممم خب الان وقتش نیس لطفا
_حرف نباشه همینطوری بمون (لباشو بوسید)
(گوشی جیمین زنگ خورد)
_آه الان وقتش نبود
+اخیش
_باشه شب برات دارم
+برو بابا
_ آجوما آمادت میکنه برای عروسی
منم باید برم کار دارم بای
+اوکی بای
(علامت آجوما@)
دخترم بیا تا آماده کنم
+چشم
۹.۳k
۲۶ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.