پارت ۶۰
نیکلاس هیپ پوزخندی زد و نگاهی بین دوستاش رد و بدل کرد و اونجا و ترک کردن؛
استاد لوعیس لب هاشو رو هم فشار داد و با وقار از اونجا رفت که استاد فنگ هم دنبالش از بین جمعیتی که در گوش هم پچ پچ میکردن خارج شد.
جیمی لگد محکمی به تنه درخت بغلی زد و با کلافگی گفت: گندش بزنن!
ایان چیزی نگفت اما چمشای سردش نشونه از عصبانیت درونیش بود...احساس میکرد در حقش تبعیضی شده که لایقش نیست.
جنی فرصت رو غنیمت شمرد؛ به طرف ایان دوید و با دستمالی که روش طرح خاصی داشت لب ایان رو با ملایمت پاک کرد و گفت: برای چی دعوا کردی؟
-منـ...
جیمی با بی خیالی گفت: داشتن مسخرش میکردن! توهم اگه داستان عاشقانه ازت بسازن ناراحت میشی نه؟
-داستان عاشقانه؟
ایان نگاه تیزی به جیمی انداخت که خفه میشی یا پارت کنم خاصی توش بود اما جیمی دهنش چفت و بست نداشت و کار خودشو کرد و گفت: آره! عنترا داشتن ادای روز اول که ایان خورد به نوا رو درمیووردنـ...
جنی نگاه موشکافانه ای بهش انداخت؛
ناگهان جیمی متوجه شد چه کندی زده و با دست جلوی دهنشو گرفت و گفت: نه نه نه! اشتباه شد.
قبل از اینکه جنی یا ایان چیزی بگن نوا جلو اومد و با قطعیت گفت: جیمی داری جنی رو دچار سوع تفاهم میکنی رابطه دوستیمون داره زیر سوال میره!
و بعد رو به جنی گفت: اون فقط یه اتفاق تصادفی بود...به خاطر همچین چیز کوچیکی ناراحت نشو !
جنی سری تکون داد و لبخندی زد.
استاد لوعیس لب هاشو رو هم فشار داد و با وقار از اونجا رفت که استاد فنگ هم دنبالش از بین جمعیتی که در گوش هم پچ پچ میکردن خارج شد.
جیمی لگد محکمی به تنه درخت بغلی زد و با کلافگی گفت: گندش بزنن!
ایان چیزی نگفت اما چمشای سردش نشونه از عصبانیت درونیش بود...احساس میکرد در حقش تبعیضی شده که لایقش نیست.
جنی فرصت رو غنیمت شمرد؛ به طرف ایان دوید و با دستمالی که روش طرح خاصی داشت لب ایان رو با ملایمت پاک کرد و گفت: برای چی دعوا کردی؟
-منـ...
جیمی با بی خیالی گفت: داشتن مسخرش میکردن! توهم اگه داستان عاشقانه ازت بسازن ناراحت میشی نه؟
-داستان عاشقانه؟
ایان نگاه تیزی به جیمی انداخت که خفه میشی یا پارت کنم خاصی توش بود اما جیمی دهنش چفت و بست نداشت و کار خودشو کرد و گفت: آره! عنترا داشتن ادای روز اول که ایان خورد به نوا رو درمیووردنـ...
جنی نگاه موشکافانه ای بهش انداخت؛
ناگهان جیمی متوجه شد چه کندی زده و با دست جلوی دهنشو گرفت و گفت: نه نه نه! اشتباه شد.
قبل از اینکه جنی یا ایان چیزی بگن نوا جلو اومد و با قطعیت گفت: جیمی داری جنی رو دچار سوع تفاهم میکنی رابطه دوستیمون داره زیر سوال میره!
و بعد رو به جنی گفت: اون فقط یه اتفاق تصادفی بود...به خاطر همچین چیز کوچیکی ناراحت نشو !
جنی سری تکون داد و لبخندی زد.
۶.۶k
۰۸ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.