فیک ران پارت 9
مایکی: خب..دختره.... بگو ببینم..
*بانگاه ترسناک*
مایکی:تو....
*ا/ت کاملن ریلکس به نظر میرسه ولی تو دلش داره از استرس میمیره*
مایکی:تو... بلدی دوریاکی درست کنی؟
سانزو:😐
ریندو:😐😐تر
ا/ت:😐😐😐🍂🍂*برگان وی ریخته*
اممم واتتت؟ معلومه که بلدمممم خوراکی محبوبم دوریاکیه با کسی شریک نمیشمش😎😆 اصن برای چی اینو میپرسی؟
مایکی:*با چشم های برق زده*🤩**
وایییییییییی زود باش همین الان برو برام درس کن پرچم یادت نره ینی بدون پرچم روش بیای تو رو میدم دست سانزو از 8 ناحیه پارت کنه بعد گامشی بیرون فهمیدددددیییب الان برو برام درست کنننننن منو نگا میکنیییییی بروووو دیگههههههههه همین الان بروووووووو برام دوریاکی درست کن *و مایکی تخس بازی در میاورد*
ریندو: این مایکی نیس...
سانزو:اتفاقن این مایکیه....
سانزو/ریندو: ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بدووووووووووووووو
ا/ت برگانش رو بدون اینکه از روی زمین جمع کند به بیرون در هجوم میآورد.... * وی عین اسکلا دارد دنبال خودش میگَردَوَد ... پس از 20 دیقه آشپز خونه رو پیدا کرد... بعدش باید منت خدمتکاران آنجا را بگذارَوَد ... که گامشیییییددددد بیررررررروووووووونننننننننننننن الاااااااننن سلاخییییی میشممممممممممممم...
و حالا شروع به درست کردن دوریاکی میکنَوَد .... حالا دنبال آرد بگرد... شکلات و کاکائو بگرد... شیر کجا است ? وی همه چیز را بی نامووونشان خطاب میکُنَوَد....و پس از الان 48 دقیقه عذاب آور آغاز گردید و بلاخره تو این عمارت کوفتیه گور به گور هنوز نشده...سه تا پرچم پیدا کرد .... و روی دوریاکی های مایکی ژان میگذارَوَد تا کوف.... بخورَوَد....دوریاکی ها رو تمیز در جایی میگیزارَوَد ... و با بدبختی اتاق را پیدا کرده و با لگد باز میکند....
ا/ت: بیاااااااا ای سلیطه ی دوریاکی خوررررررررررر دیگه احتیاجی به شکنجه ی این پشمک نیس به اندازه ی کافی شکنجه شدممممممممم😑😑😑
مایکی : وایییییییییییییی پرچمم گوزاشتییییببیییبببببیییییی?!!!!! وای گلبممممم🥹💜
ریندو:😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳این مایکیه 29 سالهس که حوصله ی هیچکسو نداشت؟😐😐😐😐😐😐
سانزو: خب درواقع این مایکی 15 سالهس که در طول تمام کلاسا میخابه و فقط برای ناهار مدرسه رو تحمل میکنه و بعدش کن چینش باید تمام راه خونه، رو کولش حملش کنه😆
ریندو: خداععععععععع😐😐😐دیگه نمیکشم از دستتون😑😑😑ایشششششششش
ا/ت:
*بانگاه ترسناک*
مایکی:تو....
*ا/ت کاملن ریلکس به نظر میرسه ولی تو دلش داره از استرس میمیره*
مایکی:تو... بلدی دوریاکی درست کنی؟
سانزو:😐
ریندو:😐😐تر
ا/ت:😐😐😐🍂🍂*برگان وی ریخته*
اممم واتتت؟ معلومه که بلدمممم خوراکی محبوبم دوریاکیه با کسی شریک نمیشمش😎😆 اصن برای چی اینو میپرسی؟
مایکی:*با چشم های برق زده*🤩**
وایییییییییی زود باش همین الان برو برام درس کن پرچم یادت نره ینی بدون پرچم روش بیای تو رو میدم دست سانزو از 8 ناحیه پارت کنه بعد گامشی بیرون فهمیدددددیییب الان برو برام درست کنننننن منو نگا میکنیییییی بروووو دیگههههههههه همین الان بروووووووو برام دوریاکی درست کن *و مایکی تخس بازی در میاورد*
ریندو: این مایکی نیس...
سانزو:اتفاقن این مایکیه....
سانزو/ریندو: ا/تتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت بدووووووووووووووو
ا/ت برگانش رو بدون اینکه از روی زمین جمع کند به بیرون در هجوم میآورد.... * وی عین اسکلا دارد دنبال خودش میگَردَوَد ... پس از 20 دیقه آشپز خونه رو پیدا کرد... بعدش باید منت خدمتکاران آنجا را بگذارَوَد ... که گامشیییییددددد بیررررررروووووووونننننننننننننن الاااااااننن سلاخییییی میشممممممممممممم...
و حالا شروع به درست کردن دوریاکی میکنَوَد .... حالا دنبال آرد بگرد... شکلات و کاکائو بگرد... شیر کجا است ? وی همه چیز را بی نامووونشان خطاب میکُنَوَد....و پس از الان 48 دقیقه عذاب آور آغاز گردید و بلاخره تو این عمارت کوفتیه گور به گور هنوز نشده...سه تا پرچم پیدا کرد .... و روی دوریاکی های مایکی ژان میگذارَوَد تا کوف.... بخورَوَد....دوریاکی ها رو تمیز در جایی میگیزارَوَد ... و با بدبختی اتاق را پیدا کرده و با لگد باز میکند....
ا/ت: بیاااااااا ای سلیطه ی دوریاکی خوررررررررررر دیگه احتیاجی به شکنجه ی این پشمک نیس به اندازه ی کافی شکنجه شدممممممممم😑😑😑
مایکی : وایییییییییییییی پرچمم گوزاشتییییببیییبببببیییییی?!!!!! وای گلبممممم🥹💜
ریندو:😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳😳این مایکیه 29 سالهس که حوصله ی هیچکسو نداشت؟😐😐😐😐😐😐
سانزو: خب درواقع این مایکی 15 سالهس که در طول تمام کلاسا میخابه و فقط برای ناهار مدرسه رو تحمل میکنه و بعدش کن چینش باید تمام راه خونه، رو کولش حملش کنه😆
ریندو: خداععععععععع😐😐😐دیگه نمیکشم از دستتون😑😑😑ایشششششششش
ا/ت:
۸.۶k
۰۳ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.