پارت7
ویو شوگا
به اون دست پا چولفتی ها گفتم اخراجن بعد فهمیدم اتو پیدا کردن یه نفس راحتی کشید من دوسش دارم ولی اون ازم میترسه و دوری میکنه میدونم به زور باهام ازدواج کرده ولی کاریه که شده داشتم میرفتم جایی که اتو بردن دیدم یکی از همون بادیگاردا داره سر ات داد میکشه و ات دهنش پر خونه دوییدم سمتشون و اون بادیگارده انگار جن دیده بود
بادیگارد: قربان بزارین توضیح بد
شوگا(باداد): خفه شو ببرینش این حروم زاده رو
پایان ویو شوگا
ویو ات
شوگا الان از من دفاع کرد با اون کاری که کردم؟
خب راستش منم دوسش داشتم ولی هوب ازشم میترسیدم
پایان ویو ات
شوگا: منتظر میمونم تا درمان شی اجوما
اجوما: بله ارباب
شوگا: نزار بدن تو جایی بره حواستم بهش باشه بعد از درمانش برش تو اتاق
اجوما: چشم ارباب بانو بزارین کمتون کنم
پاشودم و رفتیم اونجا سریع درمان شدم ولی هنوز پاهام میسوخت با اجوما رفتیم تو اتاق و من گفتم میخوام بخوابم اون ازم پرسید: بانو قسد جسارت ندارم ولی ایا شما از ارباب بدتون میاد؟
ات: نه من ازش میترسم ولی خوب راستش یکمم دوسش دارم نمیدونم چجوری اما خوب عشق عشقه
ویو شوگا
اون بادیگار که خودم یه گولوله حرومش کردم ولی وقتی میخواستم برم تو اتاق فهمیدم ات و اجوما دارن باهم حرف میزنن پشت در وایسادم تا گوش کنم و چیزی رو شنیدم که داشتم از خوشحالیپر میکشیدم
..................
پارت بعدی پارت اخره🤗
به اون دست پا چولفتی ها گفتم اخراجن بعد فهمیدم اتو پیدا کردن یه نفس راحتی کشید من دوسش دارم ولی اون ازم میترسه و دوری میکنه میدونم به زور باهام ازدواج کرده ولی کاریه که شده داشتم میرفتم جایی که اتو بردن دیدم یکی از همون بادیگاردا داره سر ات داد میکشه و ات دهنش پر خونه دوییدم سمتشون و اون بادیگارده انگار جن دیده بود
بادیگارد: قربان بزارین توضیح بد
شوگا(باداد): خفه شو ببرینش این حروم زاده رو
پایان ویو شوگا
ویو ات
شوگا الان از من دفاع کرد با اون کاری که کردم؟
خب راستش منم دوسش داشتم ولی هوب ازشم میترسیدم
پایان ویو ات
شوگا: منتظر میمونم تا درمان شی اجوما
اجوما: بله ارباب
شوگا: نزار بدن تو جایی بره حواستم بهش باشه بعد از درمانش برش تو اتاق
اجوما: چشم ارباب بانو بزارین کمتون کنم
پاشودم و رفتیم اونجا سریع درمان شدم ولی هنوز پاهام میسوخت با اجوما رفتیم تو اتاق و من گفتم میخوام بخوابم اون ازم پرسید: بانو قسد جسارت ندارم ولی ایا شما از ارباب بدتون میاد؟
ات: نه من ازش میترسم ولی خوب راستش یکمم دوسش دارم نمیدونم چجوری اما خوب عشق عشقه
ویو شوگا
اون بادیگار که خودم یه گولوله حرومش کردم ولی وقتی میخواستم برم تو اتاق فهمیدم ات و اجوما دارن باهم حرف میزنن پشت در وایسادم تا گوش کنم و چیزی رو شنیدم که داشتم از خوشحالیپر میکشیدم
..................
پارت بعدی پارت اخره🤗
۴.۳k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.