رویای اشنا part 15
ویو یونجی
*خب چرا سه تا مافیا مارو به فرزند خواندگی گرفتن؟
_راستش ما یه باند دشمن داریم که کسی هست به نام چانگ وو خب چطوری بگم.... اون وقتی شما بچه بودین مادر پدراتون رو به عنوان خدمتکار گرفته و البته بگم که مادر پدراتون مافیا بودن.
جونگ کوک که این حرف رو زد اشک توی چشمام جمع شد یعنی واقعا مادر پدرم زندن(🥹).
+(یه دفعه زد زیر گریه)
☆هوان خوبی؟
+اره(هق) واقعا مامان بابام زندن؟
_اره خب، البته تا اونجایی که ما میدونیم
÷(چشمای اشکی) مرسی اگه شما نبودین ما تا اخر عمرمون با فکر اینکه مادر پدرامون مردن توی اون یتیم خونه میموندیم تا مارو بندازن بیرون
٪خواهش میکنیم(چشمک و لبخند)
+خب ما الان باید چکار کنیم؟
_چانگ وو سوهی و چان رو به فرزند خواندگی گرفته تا شمارو بعدا به زردگی خودش بگیره ماهم تصمیم گرفتیم تا شما رو به فرزند خواندگی بگیریم تا نپونه اینکارو بکنه
*وایی مرسی
٪حالا نقشمون اینه که وقتی چانگ وو توی بار قرار داره که یه پرونده ی مهم رو بگیره شما با کمک ما اون پرونده رو بگیرین.
*کی؟
☆فردا
*چی فردا؟ یکم زود نیست
☆نه، شما استعدادشو دارین پس فردا صبح اموزشاتون شروع میشه تا شب بریم ماموریت
+(خمیازه) خب میشه بریم بخوابیم
_ الان، توی مهم ترین شرایط زندگیت؟
*جونگ کوک هوان حق داره اخه یه چند شب یه خواب میبینه و همش فکرش درگیر بوده
_چه خوابی؟
÷خواب میدید که یه نفر که چهرش واضح نیست داره اونو میبره پیش خانوادش
_اها. خب میتونید برید استراحت کنید. فردا کلی کار داریم...
ادامه پارت بعد🫶🏻
*خب چرا سه تا مافیا مارو به فرزند خواندگی گرفتن؟
_راستش ما یه باند دشمن داریم که کسی هست به نام چانگ وو خب چطوری بگم.... اون وقتی شما بچه بودین مادر پدراتون رو به عنوان خدمتکار گرفته و البته بگم که مادر پدراتون مافیا بودن.
جونگ کوک که این حرف رو زد اشک توی چشمام جمع شد یعنی واقعا مادر پدرم زندن(🥹).
+(یه دفعه زد زیر گریه)
☆هوان خوبی؟
+اره(هق) واقعا مامان بابام زندن؟
_اره خب، البته تا اونجایی که ما میدونیم
÷(چشمای اشکی) مرسی اگه شما نبودین ما تا اخر عمرمون با فکر اینکه مادر پدرامون مردن توی اون یتیم خونه میموندیم تا مارو بندازن بیرون
٪خواهش میکنیم(چشمک و لبخند)
+خب ما الان باید چکار کنیم؟
_چانگ وو سوهی و چان رو به فرزند خواندگی گرفته تا شمارو بعدا به زردگی خودش بگیره ماهم تصمیم گرفتیم تا شما رو به فرزند خواندگی بگیریم تا نپونه اینکارو بکنه
*وایی مرسی
٪حالا نقشمون اینه که وقتی چانگ وو توی بار قرار داره که یه پرونده ی مهم رو بگیره شما با کمک ما اون پرونده رو بگیرین.
*کی؟
☆فردا
*چی فردا؟ یکم زود نیست
☆نه، شما استعدادشو دارین پس فردا صبح اموزشاتون شروع میشه تا شب بریم ماموریت
+(خمیازه) خب میشه بریم بخوابیم
_ الان، توی مهم ترین شرایط زندگیت؟
*جونگ کوک هوان حق داره اخه یه چند شب یه خواب میبینه و همش فکرش درگیر بوده
_چه خوابی؟
÷خواب میدید که یه نفر که چهرش واضح نیست داره اونو میبره پیش خانوادش
_اها. خب میتونید برید استراحت کنید. فردا کلی کار داریم...
ادامه پارت بعد🫶🏻
۷.۶k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.