دیدار پارت 9
ا. ت: من برم لباس به پوشم برم سرکار
جیمین: اوکی
لباس پوشیدم... اسلاید دو
جیمین رفت سرکار منم رفتم سرکارم
مثل خر کارامو رسیدم و برگشتم خونه
بعد از ظهر بود ناهار خوردم جیمین پیام داد شب بریم بیرون
گفتم باشه رفتم حموم اومدم روتین پوستی من انجام دادم موهامو سشوار کشیدم لباس پوشیدم... اسلاید دو
غروب شد جیمین اومد دنبالم رفتیم بیرون
جیمین: خوشگل شدی
ا. ت : میدونم
جیمین: به خدا تو خواهر جین هیونگی
ا. ت😂
جیمین: خب کجا بریم
ا. ت: فکر کنم کتابخونه خوبه
جیمین: تو که کل زندگی کتابه
ا. ت: دیگه چیزی که باعث خوشحالیم میشه
جیمین: پس بریم کتاب خونه
ا. ت: بریم( راوی : کی دیدین برای دیت اول برن کتابخونه، البته خودمم روانیه کتابم)
رفتیم نشستیم داخل کتابخونه
یه کتاب گرفتم جیمینم یه کتاب گرفت
داشتم میخوندم که توجه هم به جیمین جلب شد
ا. ت: کتاب بر عکسه میخونی
جیمین: عه
ا. ت: پاشو کتاب خون نیستی بریم دور دور
جیمین: اوففف بلخره
رفتیم بیرون
ا. ت: بیا قدم بزنیم جلو تر یه پارک بزرگ هست
جیمین: باشه
داشتیم حرف میزنیم و از هم اطلاعات گرفتیم رسیدیم اونجا
جیمین: اوکی
لباس پوشیدم... اسلاید دو
جیمین رفت سرکار منم رفتم سرکارم
مثل خر کارامو رسیدم و برگشتم خونه
بعد از ظهر بود ناهار خوردم جیمین پیام داد شب بریم بیرون
گفتم باشه رفتم حموم اومدم روتین پوستی من انجام دادم موهامو سشوار کشیدم لباس پوشیدم... اسلاید دو
غروب شد جیمین اومد دنبالم رفتیم بیرون
جیمین: خوشگل شدی
ا. ت : میدونم
جیمین: به خدا تو خواهر جین هیونگی
ا. ت😂
جیمین: خب کجا بریم
ا. ت: فکر کنم کتابخونه خوبه
جیمین: تو که کل زندگی کتابه
ا. ت: دیگه چیزی که باعث خوشحالیم میشه
جیمین: پس بریم کتاب خونه
ا. ت: بریم( راوی : کی دیدین برای دیت اول برن کتابخونه، البته خودمم روانیه کتابم)
رفتیم نشستیم داخل کتابخونه
یه کتاب گرفتم جیمینم یه کتاب گرفت
داشتم میخوندم که توجه هم به جیمین جلب شد
ا. ت: کتاب بر عکسه میخونی
جیمین: عه
ا. ت: پاشو کتاب خون نیستی بریم دور دور
جیمین: اوففف بلخره
رفتیم بیرون
ا. ت: بیا قدم بزنیم جلو تر یه پارک بزرگ هست
جیمین: باشه
داشتیم حرف میزنیم و از هم اطلاعات گرفتیم رسیدیم اونجا
۱۴.۶k
۲۹ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.