سناریو بنگتن
وقتی بچتون میگه دیشب صدای ناله میومد صدای چی بود؟(اخه به تو چه هان به توچه)
نامجون:پای مامانی خورد به کاناپه تو اتاق برا همون
بچه:اها
جین:بچه تو درساتو خوندی؟
بچه:نه
جین:خو برو بخون
بچه:نمیگفتی هم داشتم میرفتم
شوگا: مگه خواهر برادر نمیخواستی.داشتیم برات خواهر و برادر میساختیم
بچه:چطوری
شوگا:خوب بین منو مامانتو می...
ا.ت:شوگا تمیخوای که امشب با گربه های پارک بخوابی؟میخوای؟
شوگا:نه نه.یعنی عزیزم منو مامانت داشتیم دعا میکردیم که لک لکا تورو بیارن
بچه:پس چرا اول می داشت
شوگا:خو چیزه....امم..آها خواستم بگم دعا میکردیم گفتم میکردیم دعا
بچه:بس چرا مامانی تهدیدت کرد
شوگا:چون میخواست سوپرایزت کنه که خواهر برادر دار میشی
بچه:اها
هوپی:داشتم با مامانت بازی میکردم افتاد زمین
بچه:پس چرا گردنش کبوده؟
هوپی:اخه وقتی افتاد گردن خورد به گوشه تخت
بچه:درد نمیکنه
ا.ت:نه
جیمین:تو هم مثل مامانت شبا نمیخوابی نه؟
بچه:مگه مامان نمیخوابه
جیمین:بعضی وقتا شیطون میشه با هم بیدار میمونیم
بچه:چی کار میکنید
جیمین:درس میخونیم تو هم برو درست بخون
بچه:باشه
نامجون:پای مامانی خورد به کاناپه تو اتاق برا همون
بچه:اها
جین:بچه تو درساتو خوندی؟
بچه:نه
جین:خو برو بخون
بچه:نمیگفتی هم داشتم میرفتم
شوگا: مگه خواهر برادر نمیخواستی.داشتیم برات خواهر و برادر میساختیم
بچه:چطوری
شوگا:خوب بین منو مامانتو می...
ا.ت:شوگا تمیخوای که امشب با گربه های پارک بخوابی؟میخوای؟
شوگا:نه نه.یعنی عزیزم منو مامانت داشتیم دعا میکردیم که لک لکا تورو بیارن
بچه:پس چرا اول می داشت
شوگا:خو چیزه....امم..آها خواستم بگم دعا میکردیم گفتم میکردیم دعا
بچه:بس چرا مامانی تهدیدت کرد
شوگا:چون میخواست سوپرایزت کنه که خواهر برادر دار میشی
بچه:اها
هوپی:داشتم با مامانت بازی میکردم افتاد زمین
بچه:پس چرا گردنش کبوده؟
هوپی:اخه وقتی افتاد گردن خورد به گوشه تخت
بچه:درد نمیکنه
ا.ت:نه
جیمین:تو هم مثل مامانت شبا نمیخوابی نه؟
بچه:مگه مامان نمیخوابه
جیمین:بعضی وقتا شیطون میشه با هم بیدار میمونیم
بچه:چی کار میکنید
جیمین:درس میخونیم تو هم برو درست بخون
بچه:باشه
۳.۸k
۱۲ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.