تک پارتی (وقتی به برای دیدنش به کمپانی میری )
#تک_پارتی
#هیونجین
سرت توی گوشی بود و داشتی به عکسای خودت و هیونجین نگاه میکردی.
دلت خیلی براش تنگ شده بود چون ۳ روزی بود که توی خوابگاه پیش پسرا میموند و بخاطر کاراش نمیتونست به خونه بیاد.
امروز هم چند دفعه ای بهش زنگ زدی ولی جواب نداد انگار که پای تمرین بود.
به ساعت نگاهی انداختی که ۸ شب رو نشون می داد تصمیم گرفتی که پاشی بری کمپانی دیدنش پس حاضر شدی و کمی غذا هم که از قبل برای هیونجین درست کرده بودی رو بسته بندی کردی و گذاشتی توی ظرف تا براش ببری.
.
.
.
بلاخره با کلی دردسر تونستی به استودیو پسرا بری.
دستتو بالا آوردی و تقی به در زدی
جیسونگ: کیه؟
میتونستی صدای پاهاش رو که به در نزدیک میشد رو بشنوی که در رو برات باز کرد
جیسونگ: اوه.....ا.ت
+ سلام جیسونگی خوبی؟
لبخندی زد و سرشو تکون داد که بعد کمی کنار رفت تا بتونی راحت تر وارد اتاق بشی
پسرا: سلام
تو هم سلامی کردی
جونگین : نونا دلمون برات تنگ شده بود
لبخندی زدی
+ منم همینطور
یکم به اطراف نگاه کردی اما اثری از هیونجین نبود
چان: دنبال هیون میگردی؟
نگاهتو به چان دادی و با لبخند سرتو تکون دادی
+ اوهوم.....کجا رفته؟
فلیکس: راستش فک کنم توی اتاق تمرین باشه.
آروم سرتو تکون دادی
+ خیله خوب....پس من میرم پیشش
آروم از استودیو بیرون اومدی و به سمت اتاق تمرین پسرا رفتی.
آروم در زدی اما جوابی نشنیدی.....دوباره خواستی که در بزنی اما با باز شدن یک دفعه در چند قدم به عقب رفتی
_ اوه.....ا.ت
با دیدن هیونجین لبخندی زدی ولی اون همچنان داشت با تعجب نگاهت میکرد
_ ک....کی اومدی؟
+ نمیتونم دوست پسرمو ببینم؟
دستتو گرفت و کشید توی بغلش
_ خیلی دلم برات تنگ شده بود
و بعد آروم شروع به نوازش موهات کرد
_ خوشحالم که اومدی
تو هم که میدونستی الان فقط هیونجین به یک بغل گرم و نرم نیاز داره پس از بغلش جم نخوردی که بعد از ۱ دقیقه تورو از توی بغلش بیرون آورد
_ دلم برای یک چیز دیگه هم تنگ شده بود
و نگاهشو به لبات داد و شروع کرد عمیق بوسیدنت....حالا شما که داشتین همو میبوسیدین....چانگبین و هان و لینو از اون ور دیوار نگاهتون میکردن و عوق میزدن😐
#هیونجین
سرت توی گوشی بود و داشتی به عکسای خودت و هیونجین نگاه میکردی.
دلت خیلی براش تنگ شده بود چون ۳ روزی بود که توی خوابگاه پیش پسرا میموند و بخاطر کاراش نمیتونست به خونه بیاد.
امروز هم چند دفعه ای بهش زنگ زدی ولی جواب نداد انگار که پای تمرین بود.
به ساعت نگاهی انداختی که ۸ شب رو نشون می داد تصمیم گرفتی که پاشی بری کمپانی دیدنش پس حاضر شدی و کمی غذا هم که از قبل برای هیونجین درست کرده بودی رو بسته بندی کردی و گذاشتی توی ظرف تا براش ببری.
.
.
.
بلاخره با کلی دردسر تونستی به استودیو پسرا بری.
دستتو بالا آوردی و تقی به در زدی
جیسونگ: کیه؟
میتونستی صدای پاهاش رو که به در نزدیک میشد رو بشنوی که در رو برات باز کرد
جیسونگ: اوه.....ا.ت
+ سلام جیسونگی خوبی؟
لبخندی زد و سرشو تکون داد که بعد کمی کنار رفت تا بتونی راحت تر وارد اتاق بشی
پسرا: سلام
تو هم سلامی کردی
جونگین : نونا دلمون برات تنگ شده بود
لبخندی زدی
+ منم همینطور
یکم به اطراف نگاه کردی اما اثری از هیونجین نبود
چان: دنبال هیون میگردی؟
نگاهتو به چان دادی و با لبخند سرتو تکون دادی
+ اوهوم.....کجا رفته؟
فلیکس: راستش فک کنم توی اتاق تمرین باشه.
آروم سرتو تکون دادی
+ خیله خوب....پس من میرم پیشش
آروم از استودیو بیرون اومدی و به سمت اتاق تمرین پسرا رفتی.
آروم در زدی اما جوابی نشنیدی.....دوباره خواستی که در بزنی اما با باز شدن یک دفعه در چند قدم به عقب رفتی
_ اوه.....ا.ت
با دیدن هیونجین لبخندی زدی ولی اون همچنان داشت با تعجب نگاهت میکرد
_ ک....کی اومدی؟
+ نمیتونم دوست پسرمو ببینم؟
دستتو گرفت و کشید توی بغلش
_ خیلی دلم برات تنگ شده بود
و بعد آروم شروع به نوازش موهات کرد
_ خوشحالم که اومدی
تو هم که میدونستی الان فقط هیونجین به یک بغل گرم و نرم نیاز داره پس از بغلش جم نخوردی که بعد از ۱ دقیقه تورو از توی بغلش بیرون آورد
_ دلم برای یک چیز دیگه هم تنگ شده بود
و نگاهشو به لبات داد و شروع کرد عمیق بوسیدنت....حالا شما که داشتین همو میبوسیدین....چانگبین و هان و لینو از اون ور دیوار نگاهتون میکردن و عوق میزدن😐
۲۸.۰k
۱۵ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.