ولیعهد بزرگ کره
پارت۱۲
-افتخار رقص میدید بانوی من؟
ب....بله ا....اعلاحضرت
دستش رو دوی دستم گذاشت همه پارتنر هاشون رو انتخاب کردن و رقص شروع شد سکوت حاکم بود که
شما....همون مرد....کنار برکه بودید؟
-بله خودم بودم....مثل اینکه ازم میترسیدی!
آره......نه....نه یعنی آره نه چیز شد...(گوجه شد)
-باشه باشه....خیلی به خودت فشار نیار(خنده)
+ببخشید اعلاحضرت
-واسهی چی؟
+دیروز بهتون توهین کردم....نمیدونستم شمایید وگرنه خیلی بهتر رفتار میکردم....متاسفم
-نمیخواد رسمی حرف بزنی...به هرحال قراره ازدواج کنیم
+خوشحالم تو بودی(آروم زیر لب)
-چیزی گفتید؟
+نه...نه...ببخشید اگر توهین محسوب میشه اما خیلی جذابید!(خنده)
-تو هم خیلی زیبایی....راستی؟ چرا گریه میکردی؟ دیروز رو میگم
+خب....هیچی...چیزی نشده بود
-اگر چیزی نشده بود چشمات خیس نمیشد(منظوری اینه گریه نمیکردی میخواست از جملات ادبی استفاده کنه) بگو چیشده؟
+خب من همین دیروز فهمیدم قراره ازدواج کنم...به هرحال اگر شما منو انتخاب نمیکردید....پدرم ساکت نمیشست...حتما یکی دیگه رو پیدا میکرد...ولی خوشحالم که منو انتخاب کردید....شما ولیعهدید...چقدر امکان داره که آزارم بدید؟(ناراحت)
-منم خوشحالم که همسرم تو شدی...مطمئن باش قرار نیست آزارت بدم
+ممنونم....البته این چیزا به قول دادن نیازی نداره.....من به شما اعتماد دارم
-واقعا؟ خوشحال شدم
+شما چطور؟ بهم اعتماد دارید؟ یا دوست داشتید باهام ازدواج کنید؟
-میدونم زوده برای گفتنش اما من دوستتون دارم
+(هم اکنون جیانگ گوجه🫠)
-قرمز شدی!!!
+چی؟(خنده)واقعا؟
-اوهوم....میتونم ا.ت صدات کنم؟ تو هم منو ته صدا کن
+حتما...ته
-ممنون ا.ت
ادامه دارد
چه زود رفت تو فاز عاشقانه نه؟
-افتخار رقص میدید بانوی من؟
ب....بله ا....اعلاحضرت
دستش رو دوی دستم گذاشت همه پارتنر هاشون رو انتخاب کردن و رقص شروع شد سکوت حاکم بود که
شما....همون مرد....کنار برکه بودید؟
-بله خودم بودم....مثل اینکه ازم میترسیدی!
آره......نه....نه یعنی آره نه چیز شد...(گوجه شد)
-باشه باشه....خیلی به خودت فشار نیار(خنده)
+ببخشید اعلاحضرت
-واسهی چی؟
+دیروز بهتون توهین کردم....نمیدونستم شمایید وگرنه خیلی بهتر رفتار میکردم....متاسفم
-نمیخواد رسمی حرف بزنی...به هرحال قراره ازدواج کنیم
+خوشحالم تو بودی(آروم زیر لب)
-چیزی گفتید؟
+نه...نه...ببخشید اگر توهین محسوب میشه اما خیلی جذابید!(خنده)
-تو هم خیلی زیبایی....راستی؟ چرا گریه میکردی؟ دیروز رو میگم
+خب....هیچی...چیزی نشده بود
-اگر چیزی نشده بود چشمات خیس نمیشد(منظوری اینه گریه نمیکردی میخواست از جملات ادبی استفاده کنه) بگو چیشده؟
+خب من همین دیروز فهمیدم قراره ازدواج کنم...به هرحال اگر شما منو انتخاب نمیکردید....پدرم ساکت نمیشست...حتما یکی دیگه رو پیدا میکرد...ولی خوشحالم که منو انتخاب کردید....شما ولیعهدید...چقدر امکان داره که آزارم بدید؟(ناراحت)
-منم خوشحالم که همسرم تو شدی...مطمئن باش قرار نیست آزارت بدم
+ممنونم....البته این چیزا به قول دادن نیازی نداره.....من به شما اعتماد دارم
-واقعا؟ خوشحال شدم
+شما چطور؟ بهم اعتماد دارید؟ یا دوست داشتید باهام ازدواج کنید؟
-میدونم زوده برای گفتنش اما من دوستتون دارم
+(هم اکنون جیانگ گوجه🫠)
-قرمز شدی!!!
+چی؟(خنده)واقعا؟
-اوهوم....میتونم ا.ت صدات کنم؟ تو هم منو ته صدا کن
+حتما...ته
-ممنون ا.ت
ادامه دارد
چه زود رفت تو فاز عاشقانه نه؟
۴.۱k
۰۶ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.