فیک کوک۱۱
یونا
یک ماهی میشه که اومد ژاپن و یه دوستی پیدا کردم اسمش
سونا هست من باهاش هم خونه هستم و باهم داخل یک شرکت کار میکنم من منشی هست و اون کارمند (ریس شرکتش آدمه هیزی هست )هست
یه چند روزی میشد که حالم خب نبود ولی اهمیت ندادم
آماده شدم رفتم شرکت
یوهان (ریس شرکت
من خیلی دلم میخواست با یونا رابطه داشته باشم چون همه دخترارو برای رابطه میخوام منشی قبلی یه شب باهاش رابطه داشتم دیگه از فرداش نیومد تصمیم گرفتم که امشب با یونا رابطه داشته باشم رفتم شرکت دیدم یونا با تاکسی اومد رفتم سمتش
@هی یونا
+سلام ریس (تنظیم کرد )
@هی دختر مگه بهت نگفتم باهام رسمی نباش
+ببخشید
@اشکالی نداره امروز یکی میاد میخواد با شرکت ما همکاری کنه شرکته معروفی هست حواست باشه
+باشه
@خوبه
برش رمان به ظهر
کوک
الان یک ماهی میشه که یونا رفته منم کل سئول گشتم ولی نبودش منم شدم یه آدمه سنگدل و سرد
امروز میخواستم با یکی از شرکت های ژاپن همکاری کنم الان یه چند ساعتی میشه که ژاپن اومدیم تو افکاره خودم بود که منشم (مرد هست )گفت
$ریس میخواین برید هتل یا شرکت یوهان
-برو شرکت یوهان (سرد )
$باش ریس
چند دقیقه بعد که رسیدن به شرکت همه ی کوک همرا با منشیش رفت داخله شرکت رسیدن به دره اتاقه یوهان کوک در زد
@بیا داخل
@عع کوک اومدی
-سلام کردن یادت ندادن
@ببخشید پسر بیا بشین تا به منشیم بگم برگه هارو بیاره
-باشه (سرد )
یوهان تلفن برداشت به یونا زنگ زد تا برگه هارو بیاره
یونا
داشتم برگه هارو نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد یوهان بود جواب دادم گفت که برگه قرار داد بیارم رفتم پشته در در زدم
تق تق 🚪
@بیا داخل
+ریس برگه هارو …….
شرط
۳۵💝
۲۰۰تاییی بشیم 🥹🙏🏻
یک ماهی میشه که اومد ژاپن و یه دوستی پیدا کردم اسمش
سونا هست من باهاش هم خونه هستم و باهم داخل یک شرکت کار میکنم من منشی هست و اون کارمند (ریس شرکتش آدمه هیزی هست )هست
یه چند روزی میشد که حالم خب نبود ولی اهمیت ندادم
آماده شدم رفتم شرکت
یوهان (ریس شرکت
من خیلی دلم میخواست با یونا رابطه داشته باشم چون همه دخترارو برای رابطه میخوام منشی قبلی یه شب باهاش رابطه داشتم دیگه از فرداش نیومد تصمیم گرفتم که امشب با یونا رابطه داشته باشم رفتم شرکت دیدم یونا با تاکسی اومد رفتم سمتش
@هی یونا
+سلام ریس (تنظیم کرد )
@هی دختر مگه بهت نگفتم باهام رسمی نباش
+ببخشید
@اشکالی نداره امروز یکی میاد میخواد با شرکت ما همکاری کنه شرکته معروفی هست حواست باشه
+باشه
@خوبه
برش رمان به ظهر
کوک
الان یک ماهی میشه که یونا رفته منم کل سئول گشتم ولی نبودش منم شدم یه آدمه سنگدل و سرد
امروز میخواستم با یکی از شرکت های ژاپن همکاری کنم الان یه چند ساعتی میشه که ژاپن اومدیم تو افکاره خودم بود که منشم (مرد هست )گفت
$ریس میخواین برید هتل یا شرکت یوهان
-برو شرکت یوهان (سرد )
$باش ریس
چند دقیقه بعد که رسیدن به شرکت همه ی کوک همرا با منشیش رفت داخله شرکت رسیدن به دره اتاقه یوهان کوک در زد
@بیا داخل
@عع کوک اومدی
-سلام کردن یادت ندادن
@ببخشید پسر بیا بشین تا به منشیم بگم برگه هارو بیاره
-باشه (سرد )
یوهان تلفن برداشت به یونا زنگ زد تا برگه هارو بیاره
یونا
داشتم برگه هارو نگاه میکردم که گوشیم زنگ خورد یوهان بود جواب دادم گفت که برگه قرار داد بیارم رفتم پشته در در زدم
تق تق 🚪
@بیا داخل
+ریس برگه هارو …….
شرط
۳۵💝
۲۰۰تاییی بشیم 🥹🙏🏻
۱۴.۸k
۳۰ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.