همرو میبینم!
_من بجز دیدنت کاری از دستم بر نمیاد و این داره منو میشکنه!
_هر روز میبینمت از دور
خنده هات
گریه هات
کم اوردنات
_همرو میبینم!
_ولی هیچکاری نمیتونم بکنم؛
_و بدتر این اینه که تو اصلا متوجه حضور من نیستی.
_ولی دیگه کم رنگ میشم دیگه از دور نگاهت نمیکنم.
_ازت دور میشم..یک قدم دو قدم..و قدمی دیگه
_موقعه ای که چشام تار ببینه و مایل باشم از جسمم جدا شم
_شاید برای همیشه؟
"اولریا"
_هر روز میبینمت از دور
خنده هات
گریه هات
کم اوردنات
_همرو میبینم!
_ولی هیچکاری نمیتونم بکنم؛
_و بدتر این اینه که تو اصلا متوجه حضور من نیستی.
_ولی دیگه کم رنگ میشم دیگه از دور نگاهت نمیکنم.
_ازت دور میشم..یک قدم دو قدم..و قدمی دیگه
_موقعه ای که چشام تار ببینه و مایل باشم از جسمم جدا شم
_شاید برای همیشه؟
"اولریا"
۴.۵k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.