fake kook
fake kook
part*²⁸
کوک: من برای یه چیز دیگه اومدم
پ: میدونم من مخالفم
کوک: میتونم بپرسم چرا
پ: الان منظورت ا.ت بود من با ازدواج شما مخالفت میکنم
کوک: گفتم که میتونم بپرسم چرا
پ: چون ا.ت خودش دوس پسر داره و قراره ازدواج کنه
کوک: چی؟
کوک و تهیونگ بهم زل زده بودن
ا.ت: پدرجان
پ: ا.ت برو تو اتاقت بعد باهم حرف میزنیم
رفتم تو اتاقم منتظر موندم ببینم چی میشه
از دید کوک
یعنی پدر ا.ت داره دروغ میده ا.ت دوس پسر داره
پ: فهمیدی چیشد گفتم تو پسرمی برای ا.ت مثل یه برادری
ولی بچه من تو شکمشه هوفف چطور بگم
پ: اوکیه؟
کوک: باشه هرچه شما بگید خب من برم
پ: امشب میتونید بری ولی فردا ظهر میای پیشمون و شب هم میمونی
کوک: باشه با اجازه
رفتم پیش چینمو
از دید ا.ت
فک کنم جونگکوک رفته رفتم بیرون
ا.ت: بابا چرا همچین دروغی گفتی من دوس پسر دارم قراره باهاش ازدواج کنم؟
پ: اینو گفتم که نیاد سمتت نکنه دوسش داری
ا.ت: اره دوسش دارم
پ: ولی من اجازه نمیدم و فردا باید بری با همون پسر دوستم سر قرار
ا.ت: ولی!...
پ: بسه نگو برو تو اتاقت بخواب
تهیونگ: منم میرم بخوابم شب بخیر
پ: شب بخیر
رفتم تو اتاقم به جونگکوک زنگ زدم
کوک: الو
ا.ت: الو جونگکوک
کوک: بله
ا.ت: خواب که نبودی
کوک: راستش اره خواب بودم
ا.ت: ببخشید که از خواب بیدارت کردم خب بخواب شب بخیر فردا زنگ میزنم
کوک: نه ا.ت بگو
ا.ت: نه دیگه شب بخیر
گوشی قطع کردم و رفتم خوابیدم
#کوک
#فیک
#سناریو
part*²⁸
کوک: من برای یه چیز دیگه اومدم
پ: میدونم من مخالفم
کوک: میتونم بپرسم چرا
پ: الان منظورت ا.ت بود من با ازدواج شما مخالفت میکنم
کوک: گفتم که میتونم بپرسم چرا
پ: چون ا.ت خودش دوس پسر داره و قراره ازدواج کنه
کوک: چی؟
کوک و تهیونگ بهم زل زده بودن
ا.ت: پدرجان
پ: ا.ت برو تو اتاقت بعد باهم حرف میزنیم
رفتم تو اتاقم منتظر موندم ببینم چی میشه
از دید کوک
یعنی پدر ا.ت داره دروغ میده ا.ت دوس پسر داره
پ: فهمیدی چیشد گفتم تو پسرمی برای ا.ت مثل یه برادری
ولی بچه من تو شکمشه هوفف چطور بگم
پ: اوکیه؟
کوک: باشه هرچه شما بگید خب من برم
پ: امشب میتونید بری ولی فردا ظهر میای پیشمون و شب هم میمونی
کوک: باشه با اجازه
رفتم پیش چینمو
از دید ا.ت
فک کنم جونگکوک رفته رفتم بیرون
ا.ت: بابا چرا همچین دروغی گفتی من دوس پسر دارم قراره باهاش ازدواج کنم؟
پ: اینو گفتم که نیاد سمتت نکنه دوسش داری
ا.ت: اره دوسش دارم
پ: ولی من اجازه نمیدم و فردا باید بری با همون پسر دوستم سر قرار
ا.ت: ولی!...
پ: بسه نگو برو تو اتاقت بخواب
تهیونگ: منم میرم بخوابم شب بخیر
پ: شب بخیر
رفتم تو اتاقم به جونگکوک زنگ زدم
کوک: الو
ا.ت: الو جونگکوک
کوک: بله
ا.ت: خواب که نبودی
کوک: راستش اره خواب بودم
ا.ت: ببخشید که از خواب بیدارت کردم خب بخواب شب بخیر فردا زنگ میزنم
کوک: نه ا.ت بگو
ا.ت: نه دیگه شب بخیر
گوشی قطع کردم و رفتم خوابیدم
#کوک
#فیک
#سناریو
۱۶.۱k
۰۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.