P²⁵
#رمان
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part25
ویو ات در خواب؛
رزالیندا: ات، ات، اتتتتتت..
ات: هوم؟
رزالیندا: تو بیخیال منو قدرتات شدی؟!
ات: نه چرا اینو میگی؟!
رزالیندا: اره جون خودت، خودت به کوک گفتی..
ات: هی چجوری.. اصن، تو چرا به حرفای ما گوش میکنی؟
رزالیندا: من همه حرفا و احساساتتو میدونم..
ما به هم وصلیم..
ات: پس اگه گوش کردی دلیلشم میدونی!
میشه فیلا ولم کنی؟!
میخوام یکم بخوابم فردا راجبش فکر میکنم!
(صبح روز بعد)
ویو ات؛
از خواب بلند میشم، مثل اینکه کوک اینسری زود تر از من بیدار شده!
خب پس میرم یکم به خودم برسم..
میرم پایین تا صبحانه بخورم، همه اعضا امروز زودتر از من بیدار شدن واقعا که!😂
میرم میشینم و صبح بخیر میگم بهشون..
درحالی که داشتم صبحانه میخوردم، اینستامم چک میکردم.
نامجون: ات انقدر معتاد اون گوشی نباش! 😂🫡
شوگا: بنظرتون گوشیش رو از دستش بکشم؟ هوم؟ 😂🗿
جین: همگی گوش کنین...
امروز تهیونگ کوفته قلقلی درست کرده..!
و امید وارم مسموم نشیم.
کوک: واسه صبحانه؟!
تهیونگ: اره..
جیمین: یک خنده مدل جیمینی میکنه، وبعد هوپ چرا انقدر پَکَری؟ 🫡😂
هوپ: پوکرنگاش میکنه، دیشب خواب های عجیبی دیدم!
شوگا: خواب دیدی خیر باشهــ..
جیهوپ: پوکر...
تهیونگ: خب دبگه آمادت دستپخت من باشین😁
(شروع میکنه برای همه میزاره تو ظرف..)
خب نوبت اته..
نظرتو بگو منتظرم(بالا سرش ایستاده بود)
ات: وای آره خیلی خوش مزه شده..
اهم.. ولی به پای جین نمیرسه..
جین: خب داشتم عصبانی میشدم لطف داری.. 😂🫡🗿
ویو ات؛
داشتم نظر هایی که بهم دادن رو میخوندم..(بیشتر هیت هارو..)
ویو تهیونگ؛
داشتم از دستپخت خودم تاریف میدادم، و میخندیدم.. 😁😂
یهو چشمم به گوشی ات افتاد.. داشت هیت هارو میخوند.. یک دفه لبخندم محو شد..!
تهیونگ: اوو.. ات، به نظرات بد اهمیت نده..
وای چرا اینو برات...
که یک دفه ات ظرف غذاش رو کوبید و گوشیش هم جا گذاشت و سریع به سمت اتاقش دوید..
دهنم باز مونده بود..!
شوگا:.. چی شد؟! چیزی بهش گفتی؟
یهو توجه همه به سمت تهیونگ جلب شد!
تهیونگ: نه من کاریش نکردم..
گوشی رو به سمت اعضا هل داد..
بنظرم بهتره اینارو بخونین..
دهن همه از تعجب باز موند..!
جیهوپ: بیشترش که نظرات خوبن..
وای این دیگه چیه..
(شوگا و بقیه ی اعضا رفتن به سمت اتاق ات..)
شوگا و تهیونگ جلو تر از همه راه میرفتن.
کوک: بهتر نیست تنها باشه..؟...
#هفت_پسر_و_یک_دختر❤️🔥
#Bts
part25
ویو ات در خواب؛
رزالیندا: ات، ات، اتتتتتت..
ات: هوم؟
رزالیندا: تو بیخیال منو قدرتات شدی؟!
ات: نه چرا اینو میگی؟!
رزالیندا: اره جون خودت، خودت به کوک گفتی..
ات: هی چجوری.. اصن، تو چرا به حرفای ما گوش میکنی؟
رزالیندا: من همه حرفا و احساساتتو میدونم..
ما به هم وصلیم..
ات: پس اگه گوش کردی دلیلشم میدونی!
میشه فیلا ولم کنی؟!
میخوام یکم بخوابم فردا راجبش فکر میکنم!
(صبح روز بعد)
ویو ات؛
از خواب بلند میشم، مثل اینکه کوک اینسری زود تر از من بیدار شده!
خب پس میرم یکم به خودم برسم..
میرم پایین تا صبحانه بخورم، همه اعضا امروز زودتر از من بیدار شدن واقعا که!😂
میرم میشینم و صبح بخیر میگم بهشون..
درحالی که داشتم صبحانه میخوردم، اینستامم چک میکردم.
نامجون: ات انقدر معتاد اون گوشی نباش! 😂🫡
شوگا: بنظرتون گوشیش رو از دستش بکشم؟ هوم؟ 😂🗿
جین: همگی گوش کنین...
امروز تهیونگ کوفته قلقلی درست کرده..!
و امید وارم مسموم نشیم.
کوک: واسه صبحانه؟!
تهیونگ: اره..
جیمین: یک خنده مدل جیمینی میکنه، وبعد هوپ چرا انقدر پَکَری؟ 🫡😂
هوپ: پوکرنگاش میکنه، دیشب خواب های عجیبی دیدم!
شوگا: خواب دیدی خیر باشهــ..
جیهوپ: پوکر...
تهیونگ: خب دبگه آمادت دستپخت من باشین😁
(شروع میکنه برای همه میزاره تو ظرف..)
خب نوبت اته..
نظرتو بگو منتظرم(بالا سرش ایستاده بود)
ات: وای آره خیلی خوش مزه شده..
اهم.. ولی به پای جین نمیرسه..
جین: خب داشتم عصبانی میشدم لطف داری.. 😂🫡🗿
ویو ات؛
داشتم نظر هایی که بهم دادن رو میخوندم..(بیشتر هیت هارو..)
ویو تهیونگ؛
داشتم از دستپخت خودم تاریف میدادم، و میخندیدم.. 😁😂
یهو چشمم به گوشی ات افتاد.. داشت هیت هارو میخوند.. یک دفه لبخندم محو شد..!
تهیونگ: اوو.. ات، به نظرات بد اهمیت نده..
وای چرا اینو برات...
که یک دفه ات ظرف غذاش رو کوبید و گوشیش هم جا گذاشت و سریع به سمت اتاقش دوید..
دهنم باز مونده بود..!
شوگا:.. چی شد؟! چیزی بهش گفتی؟
یهو توجه همه به سمت تهیونگ جلب شد!
تهیونگ: نه من کاریش نکردم..
گوشی رو به سمت اعضا هل داد..
بنظرم بهتره اینارو بخونین..
دهن همه از تعجب باز موند..!
جیهوپ: بیشترش که نظرات خوبن..
وای این دیگه چیه..
(شوگا و بقیه ی اعضا رفتن به سمت اتاق ات..)
شوگا و تهیونگ جلو تر از همه راه میرفتن.
کوک: بهتر نیست تنها باشه..؟...
۲.۷k
۱۶ مهر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.