Brown sugar : شکر قهوه ای
Brown sugar : شکر قهوه ای
Part۱۰۶
گوشیم زنگ خورد سعید بود
سعید:دم درم عشقم بیا
ملیحه:امدم
شیرین:برو موفق باشی
ملیحه:دوست دارم بای
رفتم که سعید پشت در بود درواکردم نشستم که یکدفعه یک دسته گل بزرگ داد بهم
سعید:تقدیم به خوشگلترین دختر دنیا
ملیحه:مرسی خیلی گلش قشنگه
سعید:خوشگلیش به تو نمرسه
ملیحه:مرسی
سعید راه افتاد و رفتیم یک رستوران کافه نشستیم
سعید:شیرین تو خونه تنها بود؟
ملیحه:اره فکر ذهنم الان پیش اونه
سعید:نگران نباش میکائل میره برای اشتی
ملیحه:اه اه از میکائل خوشم نمیاد
سعید:خوشت نمیاد؟
ملیحه:نه کم بخاطر اون شیرین اذیت شد
سعید:میکائل شیرین رو دوست داره خودم میتونم تو چشم هاش بخونم
ملیحه:سعید؟
سعید:جون دلم؟
ملیحه:تو این چند وقت که با میکائل با دختری بودی یا باهاش کاری کردی؟
سعید:به جون خودت قسم که میدونی جونت به جونم بنده من کاری نکردم اصلا نمتونستم بکنم چون تویی تو قلب من کسی دیگه رو نمتونم به جات بیارم
ملیحه:قول میدی تا اخرعمر اگر این رابطه به ازدواج کشید دوسم داشته باشی؟
سعید:من تا اخرین نفسم دوست دارم
(زمان حال ۲۰۲۴)
ملیحه:سعید چیزی پیدا کردی؟
سعید:نه هیچی نیست
ملیحه:ما باید اون دختره رو پیدا کنیم
سعید:کدوم دختره؟
ملیحه:الزایمیر گرفتی؟همون ک میکائل باهاش بوده
سعید:هاا فهمیدم فهمیدم
ملیحه همنجور رو مبل نشسته بود و دست به شکمش میزد که رفتم پیشش سرشو بوسیدم
سعید:درد داری؟
ملیحه:یکم
سعید:دردت به جونم اخه
ملیحه:خدانکنه ع
سعید:پاشو اینجا چیزی نیست بریم شرکت میکائل
دست ملیحه رو گرفتم و بلندش کردم در خونه اینارو قفل کردم و راه افتادیم به طرف شرکت میکائل زیاد دور نبود شرکت پس ریسیدیم شرکتش بسته بود وارد که شدیم بهم ریخته بود
ملیحه:یا امام هشتم چخبره اینجا
سعید:شاید دزد امده تو دستمو ول نکن
رفتیم تو اتاق میکائل و برق هارو زدیم رفتم سراغ دوربین و دوربین هایی مخفی و غیر مخفی شرکت ورداشتم
سعید:باید تو خونه نگاه کنم
ملیحه:چرا بهم ریخته اینجا؟
سعید:دزد نیومده همه مدارک ها اینا سرجاشه شاید خود میکائل انجام داده
Part۱۰۶
گوشیم زنگ خورد سعید بود
سعید:دم درم عشقم بیا
ملیحه:امدم
شیرین:برو موفق باشی
ملیحه:دوست دارم بای
رفتم که سعید پشت در بود درواکردم نشستم که یکدفعه یک دسته گل بزرگ داد بهم
سعید:تقدیم به خوشگلترین دختر دنیا
ملیحه:مرسی خیلی گلش قشنگه
سعید:خوشگلیش به تو نمرسه
ملیحه:مرسی
سعید راه افتاد و رفتیم یک رستوران کافه نشستیم
سعید:شیرین تو خونه تنها بود؟
ملیحه:اره فکر ذهنم الان پیش اونه
سعید:نگران نباش میکائل میره برای اشتی
ملیحه:اه اه از میکائل خوشم نمیاد
سعید:خوشت نمیاد؟
ملیحه:نه کم بخاطر اون شیرین اذیت شد
سعید:میکائل شیرین رو دوست داره خودم میتونم تو چشم هاش بخونم
ملیحه:سعید؟
سعید:جون دلم؟
ملیحه:تو این چند وقت که با میکائل با دختری بودی یا باهاش کاری کردی؟
سعید:به جون خودت قسم که میدونی جونت به جونم بنده من کاری نکردم اصلا نمتونستم بکنم چون تویی تو قلب من کسی دیگه رو نمتونم به جات بیارم
ملیحه:قول میدی تا اخرعمر اگر این رابطه به ازدواج کشید دوسم داشته باشی؟
سعید:من تا اخرین نفسم دوست دارم
(زمان حال ۲۰۲۴)
ملیحه:سعید چیزی پیدا کردی؟
سعید:نه هیچی نیست
ملیحه:ما باید اون دختره رو پیدا کنیم
سعید:کدوم دختره؟
ملیحه:الزایمیر گرفتی؟همون ک میکائل باهاش بوده
سعید:هاا فهمیدم فهمیدم
ملیحه همنجور رو مبل نشسته بود و دست به شکمش میزد که رفتم پیشش سرشو بوسیدم
سعید:درد داری؟
ملیحه:یکم
سعید:دردت به جونم اخه
ملیحه:خدانکنه ع
سعید:پاشو اینجا چیزی نیست بریم شرکت میکائل
دست ملیحه رو گرفتم و بلندش کردم در خونه اینارو قفل کردم و راه افتادیم به طرف شرکت میکائل زیاد دور نبود شرکت پس ریسیدیم شرکتش بسته بود وارد که شدیم بهم ریخته بود
ملیحه:یا امام هشتم چخبره اینجا
سعید:شاید دزد امده تو دستمو ول نکن
رفتیم تو اتاق میکائل و برق هارو زدیم رفتم سراغ دوربین و دوربین هایی مخفی و غیر مخفی شرکت ورداشتم
سعید:باید تو خونه نگاه کنم
ملیحه:چرا بهم ریخته اینجا؟
سعید:دزد نیومده همه مدارک ها اینا سرجاشه شاید خود میکائل انجام داده
۱.۸k
۰۸ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.