فیک مافیای عاشق
مافیای عاشق { پارت 5}
رفتم خوابیدم....
ا/ت ویو :
از خواب پاشدم دیدم یه جای دیگه هستم کلا وایییی من کجام ؟ یاد یونگی افتادم فهمیدم که اون من رو آورده اینجا . یه نگاه به لباسام کردم یعنی کی عوض کرده لباسام رو واییی نکنه یونگی این کار رو کرده باشه 😳
دیگه خیلی گشنم بود و حوصلم سر رفته بود رفتم پایین که با یه خانوم مسن رو به رو شدم
آجوما : سلام دخترم . تو حتما با ا/ت باشی ؟
ا/ت : ب...بله . شما کی هستین ؟
آجوما : من خانم کیم هستم ولی آجوما صدام کن .
ا/ت : آها .راستی شما چیزی برای خوردن ندارین ؟ آخه من گشنمه .
آجوما : امممم...ببین ما کیک نارنگی و بستنی نارنگی داریم . که اونا هم مال ارباب هستن
ا/ت : ای خدااا نمیشه من یکی شو بخورم ؟
آجوما : برو بخورد ولی بعدا ارباب دعوات نکنه
ا/ت : نه حواسم هست میشه بستنی نارنگی بخورم ؟
آجوما : برو توی یخچال بردار
ا/ت : باشه مرسی .
رفتم در یخچال که بستنی نارنگی رو دیدم واییی چقدر خوشمزه به نظر میرسید رفتم برش داشتم و فرار کردم توی اتاق . داشتم میخوردم آخه خیلی خوشمزه بود که یکدفعه یه دست خورد رو شونم . روم رو برگردوندم دیدم یونگیه .
یونگی : که بستنی های منو میخوری ؟
ا/ت : چ..چیزه آخه....
یونگی : ولش کن ساکت باش
ا/ت : آااااا......
یونگی نشست کنارم ....
یونگی : آااااا بکن دهنم
ا/ت : چی ؟
یونگی : بکن دهنم مگه گوشات مشکل داره ؟
ا/ت : باشه ( با خنده )
یونگی : آاااااا . نام نام ( عجب هاااا 😂)
ا/ت : دهنتو باز کن هواپیما داره میاد کوچولو
یونگی : کوچولو تویی خانوم فسقلی 😂
ا/ت : 😑😑😑😑
یونگی : خیل خب . آاااااا نام نام
ا/ت : تموم شد دیگه نمیخوای بیخیال شی ؟
یونگی : خیل خب باشه 🙂🙃
یونگی رفت بیرون که یکدفعه.......
ادامه دارد ✋
بچه ها امیدوارم خوشتون بیاد 😊
رفتم خوابیدم....
ا/ت ویو :
از خواب پاشدم دیدم یه جای دیگه هستم کلا وایییی من کجام ؟ یاد یونگی افتادم فهمیدم که اون من رو آورده اینجا . یه نگاه به لباسام کردم یعنی کی عوض کرده لباسام رو واییی نکنه یونگی این کار رو کرده باشه 😳
دیگه خیلی گشنم بود و حوصلم سر رفته بود رفتم پایین که با یه خانوم مسن رو به رو شدم
آجوما : سلام دخترم . تو حتما با ا/ت باشی ؟
ا/ت : ب...بله . شما کی هستین ؟
آجوما : من خانم کیم هستم ولی آجوما صدام کن .
ا/ت : آها .راستی شما چیزی برای خوردن ندارین ؟ آخه من گشنمه .
آجوما : امممم...ببین ما کیک نارنگی و بستنی نارنگی داریم . که اونا هم مال ارباب هستن
ا/ت : ای خدااا نمیشه من یکی شو بخورم ؟
آجوما : برو بخورد ولی بعدا ارباب دعوات نکنه
ا/ت : نه حواسم هست میشه بستنی نارنگی بخورم ؟
آجوما : برو توی یخچال بردار
ا/ت : باشه مرسی .
رفتم در یخچال که بستنی نارنگی رو دیدم واییی چقدر خوشمزه به نظر میرسید رفتم برش داشتم و فرار کردم توی اتاق . داشتم میخوردم آخه خیلی خوشمزه بود که یکدفعه یه دست خورد رو شونم . روم رو برگردوندم دیدم یونگیه .
یونگی : که بستنی های منو میخوری ؟
ا/ت : چ..چیزه آخه....
یونگی : ولش کن ساکت باش
ا/ت : آااااا......
یونگی نشست کنارم ....
یونگی : آااااا بکن دهنم
ا/ت : چی ؟
یونگی : بکن دهنم مگه گوشات مشکل داره ؟
ا/ت : باشه ( با خنده )
یونگی : آاااااا . نام نام ( عجب هاااا 😂)
ا/ت : دهنتو باز کن هواپیما داره میاد کوچولو
یونگی : کوچولو تویی خانوم فسقلی 😂
ا/ت : 😑😑😑😑
یونگی : خیل خب . آاااااا نام نام
ا/ت : تموم شد دیگه نمیخوای بیخیال شی ؟
یونگی : خیل خب باشه 🙂🙃
یونگی رفت بیرون که یکدفعه.......
ادامه دارد ✋
بچه ها امیدوارم خوشتون بیاد 😊
۹.۳k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.