×ببخشید نباید اونطوری باهات حرف میزدم
×ببخشید نباید اونطوری باهات حرف میزدم
&نامجونا ×هیسسس & اما ×گفتم هیسسسسس
&من ×(بوسه) &(گردن شدن چشم) ×(قهقه) &سرخ شدن) ×(بغل کردن )&(مشت زدن به سینه) ×(دوباره قهقه)
هه سو ویو
پدرم همینکه رفتم تو بهم گفت
پ. ن :کفشات رو در نیار باید بریم کار دارم توی خونه
هه سو :چشم رفتیم خونه دیدیم صدای ناله میاد
&ویو
&(جدا شدن)
یه هو چشمای نامجون خمار شدن کم کم نگاهش به سمت پایین رفت &نامجون لطفا نه من هنوز درد دارم
×خیلی دیر شده بیب وقتی دستت به اون پایینی میخورد باید فکر اینجاشو میکردی &چ.چی اما من دستم جایی نخورده ×اوه ولی خورده شاید نفهمیدی &ب.باشه فقط اروم پیش برو
مایکل ویو
داشتم روی طراحیم از ات کار می کردم که لارا لخت امد توی اتاق
مایکل:اوه بیبی اماده شدی برو روی تخت تا بیام عزیزم
لارا:چشم ددی
پرش زمانی فردا صبح
لارا=صبح با حس خفگی بیدار شدم دل دردی نداشتم و خوب بودم
{بچه ها وقتی علامت مساوی رو میزارن یا () اینارو یعنی حالتی که توش قرار دارن بعدش دونقطه که میزارم یعنی دارن حرف میزنن ممکنه بعد از حالتشون هم بیاد }
&نامجونا ×هیسسس & اما ×گفتم هیسسسسس
&من ×(بوسه) &(گردن شدن چشم) ×(قهقه) &سرخ شدن) ×(بغل کردن )&(مشت زدن به سینه) ×(دوباره قهقه)
هه سو ویو
پدرم همینکه رفتم تو بهم گفت
پ. ن :کفشات رو در نیار باید بریم کار دارم توی خونه
هه سو :چشم رفتیم خونه دیدیم صدای ناله میاد
&ویو
&(جدا شدن)
یه هو چشمای نامجون خمار شدن کم کم نگاهش به سمت پایین رفت &نامجون لطفا نه من هنوز درد دارم
×خیلی دیر شده بیب وقتی دستت به اون پایینی میخورد باید فکر اینجاشو میکردی &چ.چی اما من دستم جایی نخورده ×اوه ولی خورده شاید نفهمیدی &ب.باشه فقط اروم پیش برو
مایکل ویو
داشتم روی طراحیم از ات کار می کردم که لارا لخت امد توی اتاق
مایکل:اوه بیبی اماده شدی برو روی تخت تا بیام عزیزم
لارا:چشم ددی
پرش زمانی فردا صبح
لارا=صبح با حس خفگی بیدار شدم دل دردی نداشتم و خوب بودم
{بچه ها وقتی علامت مساوی رو میزارن یا () اینارو یعنی حالتی که توش قرار دارن بعدش دونقطه که میزارم یعنی دارن حرف میزنن ممکنه بعد از حالتشون هم بیاد }
۱۷.۹k
۰۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.