ملکه ی آتش پارت ۳
۵ سال بعد
( ۲۳ سالگی ا/ت و ۳۰ سالگی نامی)
ا/ت ویو
_ای موسیو تموم شد
م. آفرین دخترم
_ ممنون من برم نهار
داشتم میرفتم سفینه رو بالا سرم دیدم
_ گندش بزنن
رفتم کناره زنگ که یه چکش خیلی گنده اونجا بود زنگ رو زدم و سریع رفتم خونه و زیر میز قایم شدم
۵ ساعت بعد
یهو اومدن خونه
سرباز . پادشاه میخاد ازدواج کنه همه زنارو جمع کنین برده ببرین و دخترارو ببرین پیش پادشاه تاکید میکنم دخترارو باهاشون کاری نکنین فهمیدین؟
بقیه سربازا . بله قربان
همرو بردن خودشونم رفتن غلاتی که قایم کرده بودم برا من مونده بودو خودم ...
رفتم بیرون همه مردن اشک تو چشام جمع شد ...
موسیو موسیو قوی ترین مرد بود و رزمی کار بود اما به پای من نمیرسید سری رفتم بردمش خونه هنوز نفس میکشید یه برگ از درختی که خیلی خوب بود برای درمان بستم به زخمش اول گلوله رو درآوردم اونو بستم و چسبکاریش کردم
م. ا/ت
_ بله موسیو
م. تو تو رو چرا نبردن؟. صداش ضعیفه
_ قائم شده بودم موسیو
م. دخترم من حالم خوبه فقط . سرفه. چطور میخای چیکار کنیم همه مردن
_ من غلاتی که نگه داشتمو نصفه بیشترشو میدم شما و خودم میرم
م. اما کجا میری؟. ضعیف
_ من ازتون پنهون کردم
م. چیو؟
_ من ملکه ارتمیس هستم
م. یعنی چی؟ تو تو اونارو به اینجا کشوندی یعنی تو میخاستی مارو بکشی ها؟ همش بازیت بود ها؟ . صدای ضعیف
_ نه باید یچیزی بگم بشینین
م. نشست . بگو ظالم گر
_ نه اونطور که فک میکنین نیست ... پدرو مادر من ظالم گر بودن اما اونارو کشتن چون ژنرال میخاس پادشاه بشه منو میخاستم بکشن پس قبله روزه تاجگذاری فرار کردم .... من ظالم نیستم اگه بودم من الان باشون رفته بودم و شمارو درمان نمیکردم .... و من اینجام که چون اینکارو کردن من میرم و انتقام میگیرم قول میدم ملکه بشم قول میدم بشم و بهتون کمک کنم قول میدم موسیو
م. چطور باور کنم
_ خواهش میکنم باورم کنین میرم و پس میگیرم هرکیو بردن
م. برو بهت اعتماد دارم دخترم بهتره بگم بهترین ملکه ی دنیا یی که داریم ملکه ارتمیس
( ۲۳ سالگی ا/ت و ۳۰ سالگی نامی)
ا/ت ویو
_ای موسیو تموم شد
م. آفرین دخترم
_ ممنون من برم نهار
داشتم میرفتم سفینه رو بالا سرم دیدم
_ گندش بزنن
رفتم کناره زنگ که یه چکش خیلی گنده اونجا بود زنگ رو زدم و سریع رفتم خونه و زیر میز قایم شدم
۵ ساعت بعد
یهو اومدن خونه
سرباز . پادشاه میخاد ازدواج کنه همه زنارو جمع کنین برده ببرین و دخترارو ببرین پیش پادشاه تاکید میکنم دخترارو باهاشون کاری نکنین فهمیدین؟
بقیه سربازا . بله قربان
همرو بردن خودشونم رفتن غلاتی که قایم کرده بودم برا من مونده بودو خودم ...
رفتم بیرون همه مردن اشک تو چشام جمع شد ...
موسیو موسیو قوی ترین مرد بود و رزمی کار بود اما به پای من نمیرسید سری رفتم بردمش خونه هنوز نفس میکشید یه برگ از درختی که خیلی خوب بود برای درمان بستم به زخمش اول گلوله رو درآوردم اونو بستم و چسبکاریش کردم
م. ا/ت
_ بله موسیو
م. تو تو رو چرا نبردن؟. صداش ضعیفه
_ قائم شده بودم موسیو
م. دخترم من حالم خوبه فقط . سرفه. چطور میخای چیکار کنیم همه مردن
_ من غلاتی که نگه داشتمو نصفه بیشترشو میدم شما و خودم میرم
م. اما کجا میری؟. ضعیف
_ من ازتون پنهون کردم
م. چیو؟
_ من ملکه ارتمیس هستم
م. یعنی چی؟ تو تو اونارو به اینجا کشوندی یعنی تو میخاستی مارو بکشی ها؟ همش بازیت بود ها؟ . صدای ضعیف
_ نه باید یچیزی بگم بشینین
م. نشست . بگو ظالم گر
_ نه اونطور که فک میکنین نیست ... پدرو مادر من ظالم گر بودن اما اونارو کشتن چون ژنرال میخاس پادشاه بشه منو میخاستم بکشن پس قبله روزه تاجگذاری فرار کردم .... من ظالم نیستم اگه بودم من الان باشون رفته بودم و شمارو درمان نمیکردم .... و من اینجام که چون اینکارو کردن من میرم و انتقام میگیرم قول میدم ملکه بشم قول میدم بشم و بهتون کمک کنم قول میدم موسیو
م. چطور باور کنم
_ خواهش میکنم باورم کنین میرم و پس میگیرم هرکیو بردن
م. برو بهت اعتماد دارم دخترم بهتره بگم بهترین ملکه ی دنیا یی که داریم ملکه ارتمیس
۳.۵k
۱۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.