خوناشام جذاب من 6 یا 5 یادم نیست
خوناشام جذاب من 6 یا 5 یادم نیست
جین : خب پسرامون که باهم به نتیجه رسیدن یکسره بریم سر اصل مطلب تاریخ ازدواج اینجور چیزا
کوک که سر بای ته بود کم مونده بود غش کنه
اما یه زره باسنشو تکون داد تا برگرده سمت باباش و همین حرکت باعث شد تهیونگ تحریک بشه
کوک : بابا اول نباید راجب چیزایه دیگه حرف بزنید
جینا : کوک راست میگه
جین : خب چی از این مهم تر
تهیانگ : بیاید اول راجب اخلاق پسرامون طرز رقتارشون و .....
تهیونگ : بابا ببخشید میپرم وسط حرفت اما میشه منو کوک بریم بالا
جیسو : اره بر ،هم ?
تهیانگ : برید
کوک میخواست پاشه که تهیونگ بیشتر فشارش داد
کوک : بذار پاشم
ته : نه
کوک : پس چجوری میخواییم بریم ?
ته : اینجوری
کوک به حالت استایل بغل کرد و بلند شد
کوک که انقدر خجالت کشیده بود سرشو روی سینه ته گذاشت
و تهیونگ از پله ها رفت بالا توی اتاقش
کوک روی تخت گذاشت
هیونجین خیلی از این حرکت عصبی شده بود چون جونگ هیون هیچوقت باهاش اینکارو نکرده بود برای همین بلند شد نشست روی پای جونگ هیون
همه تعجب کرده بودن
جونگ هیون : چیکار میکنی ?
هیونجین: مشکلی داره
[توی اتاق تهیونگ]
ته : الان دیگه تنهاییم
کوک : چ چیکار میخوای بکنی
ته : نترس خیلی بیش نمیرم فقط یه سری کارای کوچیک
کوک : چه کارایی ?
ته : اینکارا
کت شو پرت کرد زمین و رفت روی کوک خیمه زد کوک دستشو جلو چشماش گرفته بود
ته : نباید از من بترسی بیبی
کوک : اخه نمیدونم شاید بخوای چشمامو در بیاری
ته : خیلی خوشگلن و دلم میخواد اینکارو بکنم ولی اونا جاشون همون جاست
کوک اروم دستشو از روی چشماش برداشت و ته شروع کرد
...........
ادامه دارد
جین : خب پسرامون که باهم به نتیجه رسیدن یکسره بریم سر اصل مطلب تاریخ ازدواج اینجور چیزا
کوک که سر بای ته بود کم مونده بود غش کنه
اما یه زره باسنشو تکون داد تا برگرده سمت باباش و همین حرکت باعث شد تهیونگ تحریک بشه
کوک : بابا اول نباید راجب چیزایه دیگه حرف بزنید
جینا : کوک راست میگه
جین : خب چی از این مهم تر
تهیانگ : بیاید اول راجب اخلاق پسرامون طرز رقتارشون و .....
تهیونگ : بابا ببخشید میپرم وسط حرفت اما میشه منو کوک بریم بالا
جیسو : اره بر ،هم ?
تهیانگ : برید
کوک میخواست پاشه که تهیونگ بیشتر فشارش داد
کوک : بذار پاشم
ته : نه
کوک : پس چجوری میخواییم بریم ?
ته : اینجوری
کوک به حالت استایل بغل کرد و بلند شد
کوک که انقدر خجالت کشیده بود سرشو روی سینه ته گذاشت
و تهیونگ از پله ها رفت بالا توی اتاقش
کوک روی تخت گذاشت
هیونجین خیلی از این حرکت عصبی شده بود چون جونگ هیون هیچوقت باهاش اینکارو نکرده بود برای همین بلند شد نشست روی پای جونگ هیون
همه تعجب کرده بودن
جونگ هیون : چیکار میکنی ?
هیونجین: مشکلی داره
[توی اتاق تهیونگ]
ته : الان دیگه تنهاییم
کوک : چ چیکار میخوای بکنی
ته : نترس خیلی بیش نمیرم فقط یه سری کارای کوچیک
کوک : چه کارایی ?
ته : اینکارا
کت شو پرت کرد زمین و رفت روی کوک خیمه زد کوک دستشو جلو چشماش گرفته بود
ته : نباید از من بترسی بیبی
کوک : اخه نمیدونم شاید بخوای چشمامو در بیاری
ته : خیلی خوشگلن و دلم میخواد اینکارو بکنم ولی اونا جاشون همون جاست
کوک اروم دستشو از روی چشماش برداشت و ته شروع کرد
...........
ادامه دارد
۴۵۷
۲۹ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.